سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزد نیکوترین گمانم به تو باش ای گرامی ترین گرامیان! و مرا با عصمت تأیید فرما و زبانم را به حکمت بگشای . [امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعای استغفار ـ]
آمار

بازدید امروز :194
بازدید دیروز :176
کل بازدید :3061540
تعداد کل یادداشت ها : 1491
103/1/31
یادداشت های گذشته [1484]
برگزیده ها
 
کانال گفتگو با زرتشتیان [0] سایت "گفت و گو با زرتشتیان" [0] بر قله احادیث [0] مبهم ترین شخصیت تاریخ [0] خلیج فارس در سخن پیامبر(ص) [0] هیچستان [1] ترجمه منشور کورش [0] راه مقابله با زرتشتی [0] زنده زنده پوست کندن [1] سهم زرتشتیان در جنگ با عراق [1] نقد مسلمانان به جای اسلام [0] همه چیز اسلام از زرتشت! [0] چهارشنبه سوری [0] چرا اسلام جایگزین زرتشتی؟ [0] مهمترین های اسلام و زرتشتی [1] نژادپرستی ابزار زرتشتیان [0] گرایش زنان به اسلام [0] برخورد زرتشتیان با مرتدان [0] مقایسه ی بحرینی ها و زرتشتی ها [0] مفاتیح و ادرار شتر [0] نژادپرستی ممنوع [0] پس از عمری پژوهش [1] اسلام فردوسی [0] اسلام برای 1400 سال پیش [0] حقوق حیوانات در اسلام [0] تفسیر فروهر [0] امام رضا(ع) و زرتشتیان [0] مقایسه ی ادرار گاو و شتر [0] توهین به ایرانیان [0] تغییر در زرین کوب [0] ساسانیان بیگانه از فروهر [0] شورش ها در ایران [0] حضور امامان در جنگ با ایران [0] استحقاق توهین؟! [0] کاهش جمعیت زرتشتیان [0] کاهش حضور زرتشتیان در اینترنت [0] جنگ و کشتار [0] نجابت زرتشتیان [0] درخواست زرتشتیان از من [0] ظلم به زنان [0] اسلام اختیاری ایرانیان [0] می خواهم زرتشتی شوم! [475] ارزش شعار زرتشتیان [0] دزدی حدیث [0] وحشی‏گری در ایران باستان [0] کشتارهای امام علی(ع) [0] اخراج آریایی ها [0] تشرف یک زرتشتی به اسلام [0] عوامل گرایش به زرتشتی [0] ملاک خودی و غیر خودی [0] مشروعیت انجمن زرتشتیان؟ [0] قرض دادن زن خود [0] اعدام در دین زرتشتی [0] نوروز [0] انتخاب رئیس حکومت [0] آدم خواری [0] بی اعتباری گاتها [0] کارنامه اسلام [0] پیامبر اسلام(1) [0] پیامبر اسلام(2) [0] آرشیو پیوند روزانه [74]
خبر مایه
 
0[0]
لینک خرید کتاب راه راستی: www.raherasti.ir/9791

عضویت در تلگرام
 

سایت راه راستی راه اندازی شد

مردانگی امام علی(ع) در جنگ / باز نداشتن دشمن از آب با اینکه دشمن مانع آب از سپاه امام(ع) شدبه قلم مدیر سایت
در جنگ صفین هنگامی که سپاه حضرت علی(ع) به محل نبرد رسید، سپاه معاویه آب را بر لشکر حضرت بست. امام(ع) پیکی را برای برداشتن مانع از آب، نزد معاویه فرستاد اما معاویه نپذیرفت.
تشنگی، سپاه امام(ع) را سخت در فشار قرار داد. اندوهی سخت، امیرالمؤمنین(ع) را فرا گرفت. تا اینکه پس از یک شبانه روز بی آبی، به فرمان امام(ع) به لشکر معاویه حمله بردند و دشمن را از آب دور کردند.
در این موقع سپاه معاویه با بی آبی مواجه شد. او شخصی را نزد حضرت علی(ع) فرستاد تا اجازه دهد به رود دست یابند و سپاهش تشنه نمانند. امام(ع) اجازه ی دسترسی به آب را به آنها داد!!

این قضیه در کتاب های متعدد کهن آمده اما ما به نقل از تعدادی از منابع اهل سنت بسنده می کنیم.
دینوری (درگذشت 282 قمری) ماجرا را اینگونه گزارش می کند:
علی(ع) پیش آمد تا به مکانِ [نبرد] رسید. به شامیان برخورد… امام(ع) به سپاهش دستور داد تا نزدیک سپاه معاویه فرود آیند. سپس آب کشندگان و غلامان در مسیر آب رهسپار شدند؛ امّا ابو اعور میان آنان و آب، فاصله انداخت.
این خبر به علی(ع) رسید. به صَعصَعه بن صوحان گفت: «نزد معاویه رو و به او بگو: ما به سوی شما روان شده ایم تا پیش از نبرد، حجّت را بر شما تمام کنیم. اگر بپذیرید، سلامت [شما] نزد ما دلخواه تر است. می بینم که آب را بر ما بسته ای. اگر تو را خوشایندتر است، ما هدف خویش را وا می گذاریم و سپاه را رخصت می دهیم که بر سر آب بجنگند تا سرانجام هر که چیره شد، از آن بنوشد»…
معاویه [نپذیرفت و] گفت: باز گرد! نظرم به شما ابلاغ خواهد شد.
صعصعه نزد علی(ع) بازگشت و او را از آنچه گذشت، خبر داد.
عراقیان آن روز و شب را بی آب به سر بردند، مگر غلامانی که دو فرسنگ راه پیموده، به سوی بیشه زار رفته، آب برگرفته بودند. پس علی(ع) را اندوهی سخت فرا گرفت و از مصیبت تشنگی ایشان سینه اش تنگ شد…
صبحگاهان [به فرمان امام علی(ع)] اشعث به سوی ابو اعور پیشروی کرد. آن گاه درگیر شدند. اشتر و اشعث، دلاورانه با ایشان جنگیدند تا ابو اعور و یارانش را از شریعه راندند و آب، از آنِ ایشان شد…
آن گاه، افراد [دو سپاه ] یکدیگر را به حال خود گذاردند و از هم دست کشیدند و علی(ع) امر کرد که آب بر شامیان بسته نشود. پس ایشان، جملگی، از آب بهره می بردند. (الأخبار الطوال: ص 168 ـ 169)

پایان ماجرا از کامل ابن اثیر:
[سپاه علی(ع) ] با سپاه شام جنگیدند تا میان آب و آنان فاصله انداختند و آب در چنگ یاران علی(ع) افتاد. پس گفتند: به خدا سوگند، شامیان را از آن نمی نوشانیم!
علی(ع) به یارانش پیک فرستاد: «به قدر حاجت از آب برگیرید و اجازه دهید که ایشان [هم ] برگیرند. (الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 365)

پایان ماجرا از مروج الذهب:
پس معاویه پیکی نزد علی(ع) فرستاد و اجازه خواست که به شریعه آب فرات وارد شود تا سپاهش از آن طریق، سیراب شوند و دسته [سقّایان ] سپاهش به اردوگاه وی داخل گردند. علی(ع) هر چه را معاویه تقاضا و طلب کرد، اجازت داد. (مروج الذهب: ج 2 ص 386)

متن کامل اخبار الطوال
أقبَلَ عَلِی رضی الله عنه حَتّی وافَی المَکانَ، فَصادَفَ أهلَ الشّامِ قَدِ احتَوَوا عَلَی القَریهِ وَالطَّریقِ، فَأَمَرَ النّاسَ، فَنَزَلوا بِالقُربِ مِن عَسکرِ مُعاوِیهَ، وَانطَلَقَ السَّقّاؤون وَالغِلمانُ إلی طَریقِ الماءِ، فَحالَ أبُو الأَعوَرِ بَینَهُم وبینَهُ.
واخبِرَ عَلِی رضی الله عنه بِذلِک، فَقالَ لِصَعصَعَهَ بنِ صوحانَ: ایتِ مُعاوِیهَ، فَقُل لَهُ: إنّا سِرنا إلَیکم لِنُعذِرَ قَبلَ القِتالِ، فَإِن قَبِلتُم کانَتِ العافِیهُ أحَبَّ إلَینا، وأراک قَد حُلتَ بَینَنا وبینَ الماءِ، فَإِن کانَ أعجَبَ إلَیک أن نَدَعَ ما جِئنا لَهُ، ونَذَرَ النّاسَ یقتَتِلونَ عَلَی الماءِ حَتّی یکونَ الغالِبُ هُوَ الشّارِبَ فَعَلنا.
فَقالَ الوَلیدُ: امنَعهُمُ الماءَ کما مَنَعوهُ أمیرَ المُؤمِنینَ عُثمانَ، اقتُلهُم عَطَشا، قَتَلَهُمُ اللّهُ.
فَقالَ مُعاوِیهُ لِعَمرِو بنِ العاصِ: ما تَری؟.
قالَ: أری أن تُخَلِّی عَنِ الماءِ، فَإِنَّ القَومَ لَن یعطَشوا وأنتَ رَیانُ.
فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ أبی سَرحٍ، وکانَ أخا عُثمانَ لِأُمِّهِ: امنَعهُمُ الماءَ إلَی اللَّیلِ، لَعَلَّهُم أن ینصَرِفوا إلی طَرَفِ الغَیضَهِ، «2» فَیکونَ انصِرافُهُم هَزیمَهً.
فَقالَ صَعصَعَهُ لِمُعاوِیهَ: مَا الَّذی تَری؟.
قالَ مُعاوِیهُ: ارجِع، فَسَیأتیکم رَأیی. فَانصَرَفَ صَعصَعَهُ إلی عَلِی، فَأَخبَرَهُ بِذلِک.
و ظَلَّ أهلُ العِراقِ یومَهُم ذلِک ولَیلَتَهُم بِلا ماءٍ إلّا مَن کانَ ینصَرِفُ مِنَ الغِلمانِ إلی طَرَفِ الغَیضَهِ، فَیمشی مِقدارَ فَرسَخَینِ فَیستَقی، فَغَمَّ عَلِیا رضی الله عنهأمرُ النّاسِ غَمّا شَدیدا، وضاقَ بِما أصابَهُم مِنَ العَطَشِ ذَرعا؛ فَأَتاهُ الأَشعَثُ ابنُ قَیسٍ فَقالَ:
یا أمیرَ المُؤمِنینَ، أ یمنَعُنَا القَومُ الماءَ وأنتَ فینا ومَعَنا سُیوفُنا؟ وَلِّنِی الزَّحفَ إلَیهِ، فَوَاللّهِ لا أرجِعُ أو أموتَ، ومُرِ الأَشتَرَ فَلینضَمَّ إلَی فی خَیلِهِ.
فَقالَ لَهُ عَلِی: ایتِ فی ذلِک ما رَأَیتَ.
فَلَمّا أصبَحَ زاحَفَ أبَا الأَعوَرِ، فَاقتَتَلوا، وصَدَقَهُمُ الأَشتَرُ وَالأَشعَثُ حَتّی نَفَیا ابا الأَعوَرَ وأصحابَهُ عَنِ الشَّریعَهِ، وصارَت فی أیدیهِما.
فَقالَ عَمرُو بنُ العاصِ لِمُعاوِیهَ: ما ظَنُّک بِالقَومِ الیومَ إن مَنَعوک الماءَ کما مَنَعتَهُم أمسِ؟
فَقالَ مُعاوِیهُ: دَع ما مَضی، ما ظَنُّک بِعَلِی؟
قالَ: ظَنّی أنَّهُ لا یستَحِلُّ مِنک مَا استَحلَلتَ مِنهُ؛ لِأَنَّهُ أتاک فی غَیرِ أمرِ الماءِ.
ثُمَّ تَوادَعَ النّاسُ، وکفَّ بَعضُهُم عَن بَعضٍ، وأمَرَ عَلِی ألّا یمنَعَ أهلُ الشّامِ مِنَ الماءِ، فَکانوا یسقَونَ جَمیعا. (الأخبار الطوال: ص 168 ـ 169)

پایان ماجرا از کامل ابن اثیر
قاتَلوهُم حَتّی خَلَّوا بَینَهم وبینَ الماءِ، وصارَ فی أیدی أصحابِ عَلِی، فَقالوا: وَاللّهِ، لا نُسقیهِ أهلَ الشّامِ! فَأَرسَلَ عَلِی إلی أصحابِهِ: أن خُذوا مِنَ الماءِ حاجتَکم، وخَلّوا عَنهُم. (الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 365)

پایان ماجرا از مروج الذهب
فَأَرسَلَ إلَیهِ مُعاوِیهُ یستَأذِنُهُ فی وُرودِهِ مَشرَعَتَهُ، وَاستِقاءِ النّاسِ مِن طَریقِهِ، ودُخولِ رُسُلِهِ فی عَسکرِهِ. فَأَباحَهُ عَلِی کلَّ ما سَأَلَ وطَلَبَ مِنهُ. (مروج الذهب: ج 2 ص 386)


  
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل