به شهر حیدریه که رسیدیم، شخصی جلو ما را گرفت و از ما خواست تا شب را به خانه ای در این شهر بگذرانیم. پذیرفتیم و با ماشینی که تدارک دیده بودند به خانه ای رفتیم. پذیرایی گرمی از ما کردند. مردها حدود سی نفر می شدیم (نمی دانم آیا زن ها هم در اتاق دیگر بودند یا نه).
علاوه بر آنکه ماشین رفت و برگشت را برایمان تدارک دیدند، شام مفصل (پلو مرغ) و صبحانه ی مفصل دادند از حمام هم استفاده کردیم.
آنچه بیش از همه سبب شرمندگی امان شد، این بود که از همه خواستند تا لباس های کثیفشان را در اختیارشان قرار دهند. خانواده ی میزبان لباس ها را شستند!