به قلم مدیر سایت
در مورد اینکه مانی کیست و چه افکاری داشت و به دست کدام پادشاه ساسانی کشته شد، سخنان گوناگون مطرح است. از میان نقل ها، از آنجا که فردوسی مورد احترام و پذیرش عموم باستان ستایان است، به نقل او در شاهنامه بسنده می کنیم.
بنا به گفته ی فردوسی، مانی نقاشی زبردست بود که از چین وارد ایران شده نزد شاپور رفت و ادعای پیامبری کرد.
شاپور نه تنها پیامبری او را نپذیرفت، بلکه دستور داد تا پوست او را بکنند و در آن کاه بریزند و بر دروازه آویزان کنند.
درخور ذکر است در عین اختلاف در تاریخ مانی، اما در اینکه پوست او به دستور شاه ساسانی کنده و در آن کاه ریختند و از دروازه آویزان کردند، مورد اتفاق تاریخ است.
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصوّر نبیند زمین
بدان چرب دستی رسیده بکام
یکی بر منش مرد مانی بنام
بصورتگری گفت پیغمبرم
ز دین آورانِ جهان برترم
ز چین نزد شاپور شد بار خواست
به پیغمبری شاه را یار خواست
سخن گفت مرد گشاده زبان
جهاندار شد زان سخن بد گمان
…
زمانى برآشفت پس شهریار
برو تنگ شد گردش روزگار
بفرمود پس تاش برداشتند
بخوارى ز درگاه بگذاشتند
چنین گفت کاین مرد صورت پرست
نگنجد همى در سراى نشست
چو آشوب و آرام گیتى بدوست
بباید کشیدن سراپاش پوست
همان خامَش آگنده باید بکاه
بدان تا نجوید کس این پایگاه
بیاویختند از در شارستان
دگر پیش دیوار بیمارستان