سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا را دشمن بدارید، تا خدا دوستتان بدارد [حضرت مسیح علیه السلام ـ چون از ایشان درباره کاری که خدا دوستی به بار می آورد، پرسیدند ـ]
آمار

بازدید امروز :575
بازدید دیروز :392
کل بازدید :3063192
تعداد کل یادداشت ها : 1491
103/2/6
یادداشت های گذشته [1484]
برگزیده ها
 
کانال گفتگو با زرتشتیان [0] سایت "گفت و گو با زرتشتیان" [0] بر قله احادیث [0] مبهم ترین شخصیت تاریخ [0] خلیج فارس در سخن پیامبر(ص) [0] هیچستان [1] ترجمه منشور کورش [0] راه مقابله با زرتشتی [0] زنده زنده پوست کندن [1] سهم زرتشتیان در جنگ با عراق [1] نقد مسلمانان به جای اسلام [0] همه چیز اسلام از زرتشت! [0] چهارشنبه سوری [0] چرا اسلام جایگزین زرتشتی؟ [0] مهمترین های اسلام و زرتشتی [1] نژادپرستی ابزار زرتشتیان [0] گرایش زنان به اسلام [0] برخورد زرتشتیان با مرتدان [0] مقایسه ی بحرینی ها و زرتشتی ها [0] مفاتیح و ادرار شتر [0] نژادپرستی ممنوع [0] پس از عمری پژوهش [1] اسلام فردوسی [0] اسلام برای 1400 سال پیش [0] حقوق حیوانات در اسلام [0] تفسیر فروهر [0] امام رضا(ع) و زرتشتیان [0] مقایسه ی ادرار گاو و شتر [0] توهین به ایرانیان [0] تغییر در زرین کوب [0] ساسانیان بیگانه از فروهر [0] شورش ها در ایران [0] حضور امامان در جنگ با ایران [0] استحقاق توهین؟! [0] کاهش جمعیت زرتشتیان [0] کاهش حضور زرتشتیان در اینترنت [0] جنگ و کشتار [0] نجابت زرتشتیان [0] درخواست زرتشتیان از من [0] ظلم به زنان [0] اسلام اختیاری ایرانیان [0] می خواهم زرتشتی شوم! [475] ارزش شعار زرتشتیان [0] دزدی حدیث [0] وحشی‏گری در ایران باستان [0] کشتارهای امام علی(ع) [0] اخراج آریایی ها [0] تشرف یک زرتشتی به اسلام [0] عوامل گرایش به زرتشتی [0] ملاک خودی و غیر خودی [0] مشروعیت انجمن زرتشتیان؟ [0] قرض دادن زن خود [0] اعدام در دین زرتشتی [0] نوروز [0] انتخاب رئیس حکومت [0] آدم خواری [0] بی اعتباری گاتها [0] کارنامه اسلام [0] پیامبر اسلام(1) [0] پیامبر اسلام(2) [0] آرشیو پیوند روزانه [74]
خبر مایه
 
0[0]
لینک خرید کتاب راه راستی: www.raherasti.ir/9791

عضویت در تلگرام
 

سایت راه راستی راه اندازی شد

وقتی در مدرسه ی دختر شهید حجت الاسلام سید مجتبی صالحی خوانساری، برنامه امتحانات را به دست دختر می دهند تا به امضای اولیا برساند، او به خانه می آید و چون پدرش به شهادت رسیده بود و مادر در سفر بود غمگین و گریان به خواب می رود. شهید به خواب فرزند می آید و از او می خواهد کارنامه را برای امضا به او بدهد. شهید کارنامه را می گیرد و با خودکار قرمز می نویسد: «اینجانب نظارت دارم» و امضا می کند. وقتی دختر از خواب بیدار می شود کارنامه را امضاشده می بیند و...
امضا به تأیید کارشناسان می رسد و اکنون در موزه ی شهدا در معرض دید عموم قرار دارد. به یاد دارم که همه زمان این قضیه خیلی سروصدا کرد و گزارش آن را از رادیو نیز شنیدم.
وی در اواخر سال 1362 به شهادت رسید.
کامل قضیه در سایت ها و کتاب ها آمده است. اما چون این شهید را دیدار کرده بودم، خلاصه ی آن را آوردم.

دیدار من با شهید
چند ماه یا چند روز قبل از شهادت حجت الاسلام صالحی، در سنین نوجوانی بودم که در تهران برای شرکت در نماز جماعت به مسجد خوانساریها در خیابان پیروزی رفتم. شهید حجت الاسلام صالحی امام جماعت مسجد بود. به یاد دارم که اشیاء فراوان برای کمک به جبهه از طریق کمکهای مردمی زیر نظر ایشان خریداری کرده بودند و در حیاط مسجد گذاشته بودند. شاید به اندازه ی یک کامیون می شد.
در اولین برخورد، به خاطر جاذبه ای که داشت، محبت او در دلم افتاد و به او علاقه مند شدم. قبل یا بعد از نماز در سجاده رو به مردم نشست. من برای پرسیدن مسئله ای شرعی نزد ایشان رفتم و با ایشان دست دادم و او دستم را روی قلبش گذاشت.
مدتی بعد، این را به یکی از دوستان گفتم و پرسیدم: در برابر این کار آن روحانی باید چه می کردم؟ گفت: دستش را می بوسیدی.


  
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل