*بسیاری از کسانی که به مقام و منزلتی می رسند، با دیدن احترام فراوان از اطرافیان خود، خیال می کنند که همه اینگونه اند و می پندارند در میان دیگر مردم نیز محبوبیت دارند. غافل از اینکه خیلی مواقع، واقعیت چنین نیست.
امروز (1394/2/8) در بنیاد قم پژوهی شاعره ی ارجمند خانم اقدس کاظمی قمی(مژگان) خاطره ای را نقل کرد که نشان می دهد، صاحبان پست و مقام، چقدر ممکن است در مورد شناخت مردم به خطا افتند. وی بیان داشت:
«حدود سال 1372 در تهران با عده ای از شاعران در منزل آقای حسامی مَحوِلاتی ـ رئیس دفتر حمید رضا پهلوی ـ محفل شب شعر داشتیم. آن شب ملکه عصمت (عصمت الملوک دولتشاهی همسر رضاشاه) با پسرش حمیدرضا (که از زندان به مرخصی آمده بود) نیز حضور داشتند. من کنار ملکه عصمت نشستم و از او خواستم در مورد سفرش با رضا شاه به جزیره ی موریس (تبعیدگاه رضاشاه که دیگر به ایران باز نگشت) صحبت کند. او که با احترام زیاد از رضاشاه یاد می کرد، ضمن صحبت هایش گفت:
وقتی که قرار شد به جنوب ایران برویم و از آنجا به جزیره ی موریس، من و اعلیحضرت (رضاشاه) و حمیدرضا در یک ماشین بودیم. هنگامی که ماشین به قم رسید، اعلیحضرت به راننده فرمود: آهسته تر. دوباره به دلیجان که رسیدیم، باز هم همین دستور را داد. در اصفهان نیز چنین کرد. به شیراز هم که رسیدیم فرمان آهسته تر را داد. اما پس از شیراز به راننده فرمودند: با سرعت برو.
در زمان های بعد، از اعلیحضرت پرسیدم: چرا به هر شهری که می رسیدیم، دستور می دادید که ماشین آهسته تر برود اما بعد از شیراز، فرمان دادید که با سرعت حرکت کند؟!
اعلیحضرت فرمودند: من با توجه به خدماتی که به مردم داشتم، تصور می کردم به هرشهری که می رسیم، مردم تجمع می کنند و نمی گذارند از کشور خارج شویم اما وقتی که به شیراز رسیدیم دیگر ناامید شدم و گفتم که ماشین با سرعت برود!»