سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی با مردم، نیمی از عقل است. [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
آمار

بازدید امروز :24
بازدید دیروز :566
کل بازدید :3112037
تعداد کل یادداشت ها : 1491
103/9/5
یادداشت های گذشته [1484]
برگزیده ها
 
کانال گفتگو با زرتشتیان [0] سایت "گفت و گو با زرتشتیان" [0] بر قله احادیث [0] مبهم ترین شخصیت تاریخ [0] خلیج فارس در سخن پیامبر(ص) [0] هیچستان [1] ترجمه منشور کورش [0] راه مقابله با زرتشتی [0] زنده زنده پوست کندن [1] سهم زرتشتیان در جنگ با عراق [1] نقد مسلمانان به جای اسلام [0] همه چیز اسلام از زرتشت! [0] چهارشنبه سوری [0] چرا اسلام جایگزین زرتشتی؟ [0] مهمترین های اسلام و زرتشتی [1] نژادپرستی ابزار زرتشتیان [0] گرایش زنان به اسلام [0] برخورد زرتشتیان با مرتدان [0] مقایسه ی بحرینی ها و زرتشتی ها [0] مفاتیح و ادرار شتر [0] نژادپرستی ممنوع [0] پس از عمری پژوهش [1] اسلام فردوسی [0] اسلام برای 1400 سال پیش [0] حقوق حیوانات در اسلام [0] تفسیر فروهر [0] امام رضا(ع) و زرتشتیان [0] مقایسه ی ادرار گاو و شتر [0] توهین به ایرانیان [0] تغییر در زرین کوب [0] ساسانیان بیگانه از فروهر [0] شورش ها در ایران [0] حضور امامان در جنگ با ایران [0] استحقاق توهین؟! [0] کاهش جمعیت زرتشتیان [0] کاهش حضور زرتشتیان در اینترنت [0] جنگ و کشتار [0] نجابت زرتشتیان [0] درخواست زرتشتیان از من [0] ظلم به زنان [0] اسلام اختیاری ایرانیان [0] می خواهم زرتشتی شوم! [475] ارزش شعار زرتشتیان [0] دزدی حدیث [0] وحشی‏گری در ایران باستان [0] کشتارهای امام علی(ع) [0] اخراج آریایی ها [0] تشرف یک زرتشتی به اسلام [0] عوامل گرایش به زرتشتی [0] ملاک خودی و غیر خودی [0] مشروعیت انجمن زرتشتیان؟ [0] قرض دادن زن خود [0] اعدام در دین زرتشتی [0] نوروز [0] انتخاب رئیس حکومت [0] آدم خواری [0] بی اعتباری گاتها [0] کارنامه اسلام [0] پیامبر اسلام(1) [0] پیامبر اسلام(2) [0] آرشیو پیوند روزانه [74]
خبر مایه
 
0[0]
لینک خرید کتاب راه راستی: www.raherasti.ir/9791

عضویت در تلگرام
 

سایت راه راستی راه اندازی شد

نقد موسوعه الامام العسکرى(ع)11. در جلد 2، صفحه 59، حدیث 8 تحت عنوان «غلمانه وجواریه(ع)» از طب الائمه چنین نقل شده است: «المسیب بن واضح، وکان یخدم العسکرى(ع).»
به امام هادى(ع) هم «عسکرى» اطلاق مى شده است. بنابر این معلوم نیست مراد امام حسن عسکرى(ع) باشد. دیگر اینکه در منابع شیعى هرچه جستجو کردیم به شرح حال مسیب بن واضح دست نیافتیم. در تاریخ صغیر(ج2، ص354) و میزان الاعتدال(ج4، ص117) از شخصى به این نام یاد شده اما تاریخ درگذشت او 246 است، یعنى در دوران امامت امام هادى(ع). جا داشت دست کم در پاورقى احتمال داده مى شد که مراد امام هادى(ع) است.

12. در جلد 1، صفحه 307، در قسمت مربوط به معجزات آن حضرت، ذیل عنوان «إخباره بما فى النفس» حدیثى تقطیع شده با این مضمون به عنوان چهل و یکمین حدیث، آمده است: على بن زید نزد امام عسکرى(ع) نشسته بود که به یاد دستمالش افتاد. امام(ع) به او فرمود: آن نزد برادرت است.
الف) دستمال ارزشى ندارد که امام(ع) بخواهد آن را به یاد او بیندازد. متن کامل حدیث نشان مى دهد که در دستمال پنجاه دینار بوده است. اگر در تقطیع، سه کلمه انداخته نمى شد، ارزش روایت بیشتر مى شد.
ب) متن کامل این روایت، در دو صفحه قبل، ذیل همین عنوان، به عنوان سى و پنجمین روایت، آمده و تکرار آن، بى جا بود.

13. در جلد 1، صفحه 339، حدیث 26 روایتى تقطیع شده آمده و خواننده جهت دیدن متن کامل آن، به جلد سوم ارجاع شده است. پس از مراجعه به متن کامل معلوم شد تنها عبارت «فزعت منها» را از میان آن انداخته اند و به جاى آن نقطه چین گذاشته اند. ونیز در همین جلد، صفحه 234 روایتى از کشف الغمه تقطیع شده و به جاى نقطه چین تنها عبارت «من ابنه عمى» حذف شده است.
اینگونه تقطیع سبب مى شود خواننده بپندارد عبارت بیشتر و مهمى افتاده است. جا داشت در مواردى از این دست، متن کامل مى آمد و خواننده به زحمت نمى افتاد.

14. گاهى روایتى در منابع کهن تر آمده در عین حال از کتابهاى متأخر نقل شده و از منابع پیش تر نیز یاد شده است؛ مانند حدیث 353 در جلد 1، صفحه 340 که عبارت از کتاب مهج الدعوات سید بن طاووس است و در پاورقى آمده که همین روایت در کتابهاى غیبت شیخ طوسى و اثبات الوصیه و مناقب ابن شهر آشوب آمده است. گویا علت نقل از منابع متأخرتر آن بوده که عبارت کامل تر بوده است. بهتر آن بود که از منابع کهن تر نقل مى شد و عبارات اضافى در کتابهاى بعدى در کروشه ذکر مى شد و در پاورقى توضیح داده مى شد که اضافات از چه کتابى است یا این که نکات مهم آنها در پاورقى مى آمد.

15. روش کتاب به این صورت است که هرجا متن کامل روایت ـ با شماره مسلسل ویژه ـ آمده، اگر آن، در منابع مهم دیگر هم آمده آدرس آنها نیز ذکر شده و اگر تفاوتى میان آنها بوده پس از ذکر منبع دیگر نوشته شده: «بتفاوت» یا «بتفاوت یسیر». گاهى این تفاوتها با توجه به موضوعى که ذیل آن آمده، از اهمیت زیادى برخوردارند اما تذکر داده نشده که تفاوت در چیست. مناسب بود در این موارد، مورد تفاوت بیان مى شد.

16. در قسمت مربوط به نص به امامت امام عسکرى(ع) از سوى امام هادى(ع) این روایت آمده است: «لما مات ابوجعفر الثانى(ع) کتبت الشیعه إلى ابى الحسن صاحب العسکر(ع) یسألونه عن الامر. فکتب(ع): الامر لى مادمت حیا، فاذا نزلت بى مقادیر اللّه  عزوجل آتاکم اللّه  الخلف منى، وانى لکم بالخلف بعد الخلف.»(ج1، ص179، ح222)
این روایت دلالت بر امامت امام عسکرى(ع) ندارد.

17. در جلد 1، صفحه 22، سخنى از نزهه الجلیس تألیف سید عباس مکى موسوى در مورد تاریخ ولادت امام عسکرى(ع) نقل شده است. تألیف کتاب مذکور سال 1148 به پایان رسید. همین مطلب را ابن خلکان (م 681) گفته است(8) و بعید نیست سید عباس مکى از آن نقل کرده باشد. جا داشت از وفیات نقل مى شد.

18. در جلد 1، از صفحه 31 تا 38 اخبارى در مورد کنیه و القاب امام عسکرى(ع) آمده؛ در حالى که برخى از آنها کنیه و لقب نیستند. مانند «أبوالقائم بأمراللّه»، «أبوحجه اللّه »، «أبوالقائم»، «سلطان»، «الماضى»، «الثانى»، «بدر الظلام»، «ولى المؤمنین» و… .
یک شرط کنیه و لقب آن است که علَم براى شخص شده باشد. معناى لغوى موارد فوق مد نظر است و هر واژه اى که به عنوان مدح در مورد کسى به کار مى رود نباید آن را لقب خواند. البته اگر مورخان تصریح کنند که برخى واژه ها القاب آن حضرت هستند، باتسامح قابل قبولند؛ هرچند ممکن است برخى مورخان به اشتباه افتاده باشند.
در جلد 1، صفحه 36 از قول شهید ثانى آمده است: «الحادی عشر الإمام التقی، الهادی، ولی المؤمنین، الحسن بن علی العسکری(ع).»
روشن است که شهید ثانى در مقام بیان اوصاف امام(ع) است نه القاب.

19. در جلد 3، صفحه 437 در شصت و هفتمین نامه امام عسکرى(ع) آمده که آن حضرت هنگام رحلت امام هادى(ع) نامه اى براى معتمد فرستاده است. این در حالى است که هنگام رحلت امام هادى(ع) معتز خلیفه بود نه معتمد. دیگر اینکه طبق روش کتاب، جا داشت این روایت ذیل «احواله مع المعتمد» در جلد 2، صفحه 132 نیز مى آمد.

20. در فصل مربوط به رابطه امام عسکرى(ع) با خلفا، عنوان «أحواله(ع) مع الزبیرى» به چشم مى خورد. در میان خلفاى عباسى شخصى به نام زبیرى نمى شناسیم. ظاهرا مراد از زبیرى در روایتى که در موسوعه آمده، معتز است و جا داشت ذیل «أحواله(ع) مع المعتز» مى آمد.(9)

21. در بخش مربوط به معجزات امام عسکرى(ع) مى خوانیم: «انه خرج من ابى محمد(ع) توقیع: زعموا انهم یریدون قتلى لیقطعوا هذا النسل، وقد کذّب اللّه  عزوجل قولهم…» 
اگر محرز شود که این توقیع پیش از ولادت امام مهدى(ع) صادر شده، حکایت از معجزه دارد در حالى که آن محرز نیست بلکه بعکس، همین مضمون در خبرى دیگر آمده و در آن تصریح شده که حضرت این سخن را بعد از ولادت امام مهدى(ع) بیان فرمود:
«قال ابومحمد(ع) حین ولد الحجه(ع): زعمت الظلمه انهم یقتلوننى لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدره اللّه »(10)
فعل ماضى «کذّب» مؤیّد آن است که توقیع مربوط به پس از ولادت امام مهدى(ع) است. 

22. در جلد 5، صفحه 254 آمده است: «أبوالطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینى… [قال]: جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح…»
تصور شده که گوینده سخن، ابوالطیّب است اما در جلد 2، صفحه 12 عبارت درست تقطیع شده و گوینده آن «شیخنا» است: «أبوالطیّب الحسن بن أحمد بن محمد بن عمر بن الصباح القزوینى، وأبوالصباح محمد بن أحمد بن محمد بن عبدالرحمن البغدادى الکاتبان، قالا: جرى بحضره شیخنا فقیه العصابه ذکر مولانا أبى محمد الحسن بن أمیرالمؤمنین(ع)، فقال:… جلس الشیخ أبوالقاسم الحسین بن روح… .»

23. رعایت یکدستى از امور لازم در تدوین است. معمولاً سند احادیث به صورت کامل آمده هرچند طولانى باشد. اما در جلد1، صفحه178، حدیث 221 قسمتى از سند افتاده است.
در ابتداى روایات نام نویسنده کتاب منقولٌ عنه با حروف سیاه ذکر شده. گاهى نام یک نفر به صورتهاى مختلف است. در جلد1، صفحه 124 «السید محسن الامین» است اما در صفحه بعد «السید الامین».

24. در ذکر نام نویسندگان که در ابتداى روایات با حروف سیاه درج شده اند، رعایت اختصار مناسب تر بود. مثلاً بهتر بود به جاى «محمد بن یعقوب الکلینى» به «الکلینى» اکتفا مى شد. همچنین حذف الفاظى چون «شیخ»، «علامه» و «رحمه اللّه » مناسب بود.

25. در جلد 1، صفحه 49، حدیث 69 به واسطه شیخ حر عاملى از ابن خلکان نقل شده در حالى که ابن خلکان این مطلب را در وفیات الاعیان، جلد 4، صفحه 176 آورده است و نقل مستقیم اولى بود.

26. در ترتیب الفباى فارسى حرف واو پیش از ها است اما در عربى بعکس است. در فهرستهاى کتاب ترتیب فارسى لحاظ شده حال آنکه کتاب عربى است.

27. جاى فهرست اجمالى مطالب در جلد مربوط به فهرستها (جلد ششم) خالى است.

28. جا داشت رسم الخط عربى در همه کتاب به کار مى رفت. متن روایات با رسم الخط عربى است اما آیات، دعاها و عنوانها با رسم الخط فارسى چاپ شده است.

29. ابتداى هر باب آمده است که شامل چند فصل است با عنوان فصلها ونیز در ابتداى هر فصل آمده که مطالب آن در چند موضوع تنظیم شده است. در گذشته به دلیل مرسوم نبودن فهرست مطالب، چنین شیوه اى را اتخاذ مى کردند. اما امروزه با درج فهرست در کتاب، نیازى به این شیوه نیست.

30. دقت فراوانى صورت گرفته که اشتباه تایپى در کتاب راه نیابد، در عین حال موارد اندکى دیده مى شود:
ـ ج1، ص67، س11 أن یدعوا: أن یدعو
ـ ج1، ص199، س3 رسول اللّه أ(ص). همزه بعد از «اللّه » زاید است.
ـ ج1، ص220، س5 «عثمان بن سعید العمرى رضى اللّه  عنه عنه وأرضاه» یک «عنه» زاید است.
ـ ج1، ص220، س5 «وجود نوره علیه علیه السلام فى العرش» یک «علیه» زاید است.
ـ ج1، ص330، ح18 رأیتیه: رأیته
ـ ج1، ص350، پاورقى1: خواننده به جلد2، حدیث45 ارجاع شده حال آنکه روایات جلد دوم از شماره 425 شروع مى شود.
ـ ج1، ص428، س7 یفال: یقال
ـ ج2، ص5، س3 سیرته الاجتماعیه(ع): سیرته(ع) الاجتماعیه
ـ ج2، ص125، س4 خمیسن: خمیس
ـ ج3، ص392، س1 السایع: السابع
ـ ج5، ص255، س5 بابا: بابا

نکات پایانى
1. بسیارى از نویسندگان، پس از چاپ کتابشان، از ادامه تحقیق در آن عرصه و جمع آورى اطلاعات جدید و رفع نقایص دست برمى دارند . در حالى که محقق با تدوین کتاب خود، از تخصّص بالاتر برخوردار شده و نسبت به مطالب مشابه، حساسیت بیشترى پیدا مى کند . بنا بر این ، باید پس از نشر کتاب نیز در پى تکمیل اثر بود . لازم است محققان این کتاب نیز در فکر تکامل این اثر باشند ؛ به ویژه با آمدن برنامه هاى رایانه اى جدید ممکن است بتوان به اخبار جدیدى دست یافت و به این مجموعه اضافه کرد.

2. مناسب است پدیدآورندگان این اثر، موسوعه پیامبران ـ اعم از نبوت خاصه و عامه ـ را که جاى آن خالى است، با همین سبک به نگارش در آورند.

3. ترجمه دقیق کتاب، سبب مى شود ناآشنایان با عربى نیز بتوانند از کتاب استفاده کنند بلکه گاه آشنایان با عربى نیز به عباراتى برمى خورند که درک معناى آنها برایشان دشوار است و ترجمه براى آنها نیز مى تواند سودمند باشد.

________________________________________
8. وفیات الأعیان، ج 2، ص 94.
9. توجه به عبارات برخى منابع مناسب است: المعتز هو الزبیر (الهدایه الکبرى، ص 249)، المعتز وهو الزبیر بن جعفر المتوکل (الهدایه الکبرى، ص 427)، بویع المعتز ابن المتوکل وروى ان اسمه الزبیر (عیون المعجزات، ص 122)، بایع الناس بعد خلع المستعین نفسه الزبیر بن جعفر بن محمد بن محمد بن هارون وهو المعتز بن المتوکل (الثقات، ابن حبان، ج2، ص 331)، المعتز بالله ابوعبدالله بن المتوکل على الله قیل اسمه الزبیر وقیل اسمه محمد (اکمال الکمال، ج7، ص 269)، المعتز الزبیر بن جعفر المتوکل (التنبیه والاشراف، ص316).
10. الغیبه، شیخ طوسى، ص 223، ح 197.


  
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل