علّامه محمّد اقبال لاهورى (درگذشت: 1357 ق) درباره امام حسین(ع) چنین گوید:
… آن شنیدستى که هنگام نبرد عشق با عقل هوس پرور ، چه کرد؟
آن امام عاشقان ، پورِ بتول سَرو آزادى ز بُستان رسول
اللَّه اللَّه باى بسم اللَّه ، پدر معنى ذبحِ عظیم آمد پسر
بهر آن شه زاده خیر الملل دوش ختم المُرسلین ، نِعمَ الجمل
سرخ رو ، عشق غیور از خون او سرخىِ این مصرع از مضمون او
در میان امّت کیوانْ جناب همچو حرف «قُل هُوَ اللَّه» در کتاب
موسى و فرعون و شَبّیر و یزید این دو قوّت ، از حیات آید پدید
زنده حق از قوّت شَبّیرى است باطل ، آخر داغ حسرت میرى است
چون خلافت ، رشته از قرآن گسیخت حُرّیت را زهر ، اندر کام ریخت
خاست آن سرْجلوه خیر الاُمَم چون سحاب قبله ، باران در قدم
بر زمین کربلا ، بارید و رفت لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت ، قطعِ استبداد کرد موج خون او ، چمن ایجاد کرد
بهر حق در خاک و خون ، غلتیده است پس بناى «لا إلَه» گردیده است
مدّعایش سلطنت بودى اگر خود نکردى با چنین سامان ، سفر
دشمنان ، چون ریگ صحرا ، «لا تُعَد» دوستان او به یزدان ، هم عدد
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود یعنى آن اِجمال را تفصیل بود
عزم او چون کوهساران ، استوار پایدار و تُندسِیر و کامکار
تیغ ، بهر عزّت دین است و بس مقصد او حفظِ آیین است و بس
ماسِوَى اللَّه را مسلمان ، بنده نیست پیش فرعونى سرش افکنده نیست
خون او ، تفسیر این اسرار کرد ملّت خوابیده را بیدار کرد
تیغ «لا» ، چون از میان ، بیرون کشید از رگِ ارباب باطل ، خون کشید
نقش «إلّا اللّه » بر صحرا نوشت سطر عنوان را نجات ما نوشت
رمز قرآن ، از حسین آموختیم ز آتش او شعله ها افروختیم
شوکت شام و فَر بغداد رفت سَطوَت غَرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ، ایمان هنوز
اى صبا ! اى پیک دورافتادگان! اشک ما بر خاک پاک او رسان.
اشاره به این مصرع معروف خواجه معین الدّین چَشتى است: «حقّا که بناى لا إله است حسین».
دیوان اقبال لاهورى : ص 143 ـ 144 .