11 فروردین 1395
این روز آخرین روز سفر به اتفاق همسرم بود. صبح به سمت قم حرکت کردیم و بنا داشتیم از چند مرکز دیگر زرتشتی در مسیر نیز دیداری داشته باشیم. 15 کیلومتر که از یزد دور شدیم به اله آباد در جوار شهر زارچ رسیدیم.
اله آباد همان روستایی است که هنگام رفتن به طرف یزد، با درب بسته ی آتشکده رو به رو شدیم.
آتش درون این آتشکده مانند آتشکده های فعال دیگر، همیشه روشن است.
بنرها در معرفی دین زرتشتی برای مطالعه ی بازدیدکنندگان گذارده شده است. آتشبان به ما گفت که در این روستا تنها سه چهار زرتشتی باقی مانده و بقیه به جاهای دیگر هجرت کرده اند.
پس از آن به مزرعه ی کلانتر ـ هفت هشت کیلومتر مانده به میبد ـ رسیدیم. بیشتر خانه های این روستا همچنان خشتی با سقف گنبدیست.
در ورودی موزه و چایخانه ی شیرین و فرهاد
آقای شاهرخ رفیع شریف آبادی زرتشتی باذوقی است که به مدت پانزده سال لوازم قدیمی را در خانه ای قدیمی گرد آورده و موزه ای کوچک و تماشایی ترتیب داده است.
بعضی از این لوازم در زمان کودکی ام به کار گرفته می شد.
لباس های محلی برای فروش نیز عرضه می شد.
کتاب های دبستان در شصت سال پیش.
در قسمتی از این موزه، فروشگاهی کوچک دائر است که همسر مدیر آن، متصدی فروش است.
رفتار اخلاقی جالبی از آقا شاهرخ ـ مدیر موزه ـ دیدیم. پس از پایان بازدید و خرید، وقتی خواستیم بقیه ی پول را از همسر ایشان بگیریم، گفتم: پنج هزار تومان هم بابت بازدید از موزه کم کنید. فوری آقاشاهرخ گفت: البته هزینه ی بازدید موزه هر نفر پانصد تومان است (یعنی دو نفرمان هزار تومان می شود و چهار هزار تومان اضافه داده ای). گفتم: ایراد نداره خیلی از موزه استفاده کردیم.
چند کوچه آن طرف تر آتشکده ی مزرعه کلانتر واقع بود. در ماشین با همسرم صداقت آقاشاهرخ (در مورد پرداخت هزینه ی بازدید از موزه) صحبت کردم.
جناب آقای بهرام بهرامی را در آتشکده دیدم. در ابتدا نه من او را می شناختم و نه او مرا. یک ربع پس از گفتگو، ایشان به من گفت: شما آشنایی خوبی با دین زرتشتی داری. در این موقع همسرم گفت: ایشان سایت گفتگو با زرتشتیان را اداره می کند. آقای بهرامی که سابقه بحث با من را در سایت داشت و انتظار نداشت مرا در آنجا ببیند، خیلی خوشحال و ذوق زده شد و اظهار داشت: از وقتی ایشان را دیدم فکرم مشغول است که چهره اش برایم آشناست! سپس به قسمتی از بحث ها اشاره کرد و او را به یاد آوردم. من نیز از این دیدار شادمان شدم.
با اینکه در سایتم همواره زرتشتی ها را مورد انتقاد قرار می دهم وی رفتاری محبت آمیز داشت و پس از آن، خیلی با هم صحبت کردیم. آقای بهرامی شخصی بسیار خوش برخورد و خوش بیان بود. به این صورت سفر ما از مراکز زرتشتی با این خاطره ی خوب به پایان رسید.
در ماشین با همسرم چند بار در مورد این دیدار و صحبت ها میان من و آقای بهرامی، سخن گفتیم.