استاد آقایی:
«8ـ میان پرده!
شگفتانگیز و بلکه بهتآور این که جنابعالی، در جایی دیگر، و در تضاد آشکار با رویکرد و منش و گفتههای قبلی، فرمودهاید «به نظر من بهترین راه برای مقابله با گسترش زرتشتی، آزاد گذاشتن برای پیوستن به این دین است.» آقاجان! حالتان خوب است؟! آخر این همه تسامح و آزاداندیشیِ ناگهانی جنابعالی را کجای دلم بگذارم؟!»
استاد عزیز!
یک. هفت سال پیش در دیدار با جنابعالی در مغازه، این پیشنهاد را از سخن جنابعالی الهام گرفتم. آن خاطره را پیش از عبارت بالا آوردم. مرادم از «یکی از استادان دانشگاه»، جنابعالی بودید. دوباره مرور کنیم:
«یکی از استادان دانشگاه که حدود پانزده سال در دین زرتشتی کار کرده بود و با زرتشتی ها رفاقت و رفت و آمد داشت به من گفت: اگر پیوستن به زرتشتی ها آزاد شود، افراد فراوان، زرتشتی شدن خود را اعلام خواهند کرد اما پس از یکی دو سال همگی به اسلام باز خواهند گشت.
به نظرم دلیل حرف ایشان این بود که علت اصلی گرایش به زرتشتی گری، ناآشنایی با این دین است اما وقتی که شخص با این دین از نزدیک آشنا شد، به خرافی بودن آن پی می برد و در می یابد که چه چیزی را از دست داده است. اما اگر اجازه ی نزدیک شدن به آنها را ندادیم، از دورادور تصور می کنند این دین حرفی برای گفتن دارد.»
شاهد بر درستی مطلب فوق این است که یکی از دوستان که در سطح گسترده در فضای مجازی در نقد دین زرتشتی کار می کند، جذب زرتشتی ها شده بود (شاید زرتشتی هم شده بود) اما پس از دو سال تغییر مسیر داد و وارد حوزه ی علمیه شد و…
دو. یک هدفم از بیان این مطلب این بود که مخاطب به درستی درک کند که دین زرتشتی از دورادور جاذبه دارد اما وقتی که یک مسلمان، نزدیکشان و جزء آنها شد، حقایق را بیشتر درک می کند.
سه. اگر ناقد واقعا به دنبال نقد علمی است، نباید چنین تعبیری را به کار ببرد: «آقاجان! حالتان خوب است؟!…»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ