استاد آقایی:
«5ـ عجب استدلالی؟!
جناب آقای فاطمی! رویگردانی از «جدال احسن» و اخلاق اسلامی در مجادله در جنابعالی به درجهای رسیده است که گاهی بنده هم در گمان میشوم که آیا واقعاً جنابعالی طلبه و روحانی هستید؟! این تردید، برای نمونه، با خواندن این جملات عجیب شدت میگیرد:
«قبول دارم بعضی حرفها سبب خرد شدن و تحقیر زرتشتیها میشود اما این حرف ها با مدرک است؛ تقصیر من نیست؛ گذشتهی شما چنین اقتضایی دارد. زرتشتیان گرامی یا باید با دلیل این سخنان را رد کنند یا اعتراف به درستی آنها کنند یا پذیرای حقارت باشند. راهی دیگر به نظر نمیرسد.»
واقعاً این استدلال معوج کجا و امر قرآنی به جدال احسن کجا؟ این استدلال علیل در تجویز تحقیر کجا و آن منش امام صادق(ع) در ممانعت از بیاخلاقی در توهین به زرتشتیان کجا؟! این کجا و منش والای امام رضا(ع) کجا؟ به فرض که حرف شما درست باشد و گذشتهی زرتشتیان چنان که گفتید اقتضا میکند، این مایه از توهین و تخفیف را از سیرهی کدام معصوم یاد گرفتهاید؟
وانگهی، باور کنید مسأله راه حل دیگری دارد که البته بعید است حاضر به پیمودن آن باشید. آن راه دیگر، این است به جای تکیهی صرف بر علم اصول، علمالادیان را بیاموزید و خود را ملزم به رعایت «جدال احسن» بکنید و البته طرف دعوا را هم درست و صحیح به جا بیاورید!
اگر بر این منوال پیش بروید، درخواهید یافت که در موضوعی مانند ازدواج با محارم، حق ندارید از معصوم(ع) پیشی بگیرید و وقتی دانستید آن امام(ع) اجازه نداد موضوع مذکور وسیلهای برای کوبیدن زرتشتیان دیروز باشد، قطعاً بهرهگیری از آن برای تحقیر زرتشتیان امروز را هم چیزی جز خباثت نخواهید یافت. بله! اگر قدری ممارست در فراگیری دین زرتشت بکنید، درخواهید یافت که افسانهی اوستای نوشته شده بر دوازده هزار پوست گاو، هیچ ربط و دخلی به گاتهای نقل شده از راه سینه به سینه ندارد. بله! درخواهید یافت که فقدان هر گونه آگاهی مستند از زندگی زرتشت، به تنهایی یا لزوماً به معنای نفی وجود تاریخی وی نمیتواند باشد. بله! اگر چنین کنید درخواهید یافت که استنتاج موله و کلنز از کاربرد صیغهی سوم شخص برای زرتشت در گاتها، هیچ بنیادی در عقل و نقل ندارد و ترهاتی از این دست محل اعراب نیستند و الی آخر. بله! اگر چنین که گفتم پیش بروید، درخواهید یافت که صفت حقارت، زیبندهی هر کسی است که بدون علم کافی و بدون تمسک به اخلاق و جدال احسن و بدون به جا آوردن خصم اصلی، در حال آزار رساندن به یک اقلیت برکنار از دعوا است و از این کار خود (که اسم آن را دفاع از اسلام گذاشته است) لذت هم میبرد!
استاد عزیز!
یک. بحث تاریخی ازدواج زرتشتی ها با محارم را چگونه مطرح کنم تا به آنها بر نخورد؟ آیا بگویم: نکاح با محارم؟ ازدواج با خواهر و مادر و دختر؟ چه کنم تا مغایر با جدال احسن نباشد؟ کسی که می خواهد با ما بحث کند که طبق دستورهای اسلامی دست دزد قطع می شود و مجرم سنگسار می شود، چگونه این مطلب را بگوید تا به ما مسلمانان بر نخورد؟ آیا مجازیم مانع بحث او شویم؟
ماهیت بعضی بحث ها به گونه ای است که ممکن است کسی احساس حقارت کند یا عصبانی شود. چه کنم؟ مگر خسروپرویز با عصبانیت نامه ی پیامبر اسلام(ص) را پاره نکرد؟ آیا شما می توانید حضرت محمد(ص) را سرزنش کنی که چرا چنان نامه ای را نوشت تا بزرگ زرتشتیان عصبانی شود؟ مگر اینکه بگویید: اصلا از بعضی موضوعات تاریخی ذکری به میان نیاید. اما این یعنی سانسور تاریخ، که گمان نمی کنم مورد رضایت جنابعالی باشد.
هیچگاه زرتشتی ها را به خاطر ازدواج با محارم، تحقیر نکردم و حتی در پستی جداگانه تذکر دادم که نباید آنها را برای این پیشینه، سرزنش کرد.
دو. در مورد اهمیت آگاهی دین پژوهان از علم اصول، قبلا سخن گفتم. در رشته های ادیان در دانشگاه، اگر علم اصول تدریس نمی شود، به نظر من جا دارد چکیده ای از این علم تدریس شود.
سه. اینکه فرمودید: «طرف دعوا را هم درست و صحیح به جا بیاورید»، طرف مقابلم را تعیین نکرده ام که چه کسی است. کجا گفته ام که روی سخنم فقط زرتشتیان اصیل است یا نو زرتشتیان یا منافقان؟
در نوشته ای با عنوان «دزدی حدیث امام صادق(ع)» انتقاد کردم که چرا باید ترجمه ی حدیث امام صادق(ع) به نام زرتشت نشر یابد؟ اما نگفتم زرتشتی ها این جعل را انجام داده اند چه بسا یک مسلمان این کار را کرده باشد.
چهار. باز هم توضیح ندادید که چرا گات ها جزئی از اوستای نوشته شده بر دوازده هزار پوست گاو، نبوده؟ چه بسا آن اوستا با شرح و تفسیر بوده اما اگر قائل به اعتبار گاتها باشیم، چرا گاتها جزئی از آن نباشد؟ زرتشتی ها گاتها را جزئی از کتاب آسمانی زرتشت می دانند.
ضمنا دوازده هزار پوست گاو در احادیث ما آمده است. اگر سند معتبر داشته باشند نمی توان افسانه خواند.
پنج. کجا منکر وجود زرتشت شدم؟ گفتم: ابهامات در زندگی او به قدری زیاد است که با شخصیت خیالی تفاوت ندارد نه اینکه او خیالی است.
شش. موله و کلنز خودشان باید پاسخگوی حرفشان باشند نه من. بنده فقط حرف ژان کلنز را نقل کردم.
هفت. در این قسمت از نقدنامه نیز تعابیری به کار بردید که با «جدال احسن» فاصله دارد: «استدلال معوج»، «استدلال علیل»، «چیزی جز خباثت…»، «صفت حقارت، زیبندهی…».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ