چندی پیش فرضیه ای را در مورد منشأ قداست آتش نزد زرتشتیان مطرح کردم. گفتم که اهمیت دادن مردم به آتش بخاطر نیاز فراوان به روشن ماندن آن بود و کم کم در نظرشان مقدس شد. چه بسا خود آتش در دین اصلی که زرتشت آورد، مقدس نبود و او هم مردم را به روشن نگه داشتن آتش سفارش می کرده تا نیاز عمومی برطرف شود اما مردم به مرور، قداست را برای خود آتش پنداشتند.
موبد دکتر کورش نیکنام در مصاحبه با مجله هفت آسمان (ش 14، تابستان 1381) این قضیه را بخوبی بیان داشته (ص 22 ـ 23) و حتی تصریح می کند که ساخت آتشکده به پیش از زرتشت باز می گردد. البته اینکه وی در ادامه می گوید: «زرتشت محل حضور و وجود خداوند را روشنایی دانست و نور و روشنایی را قبله قرار داد تا در روشنایی نماز بخوانیم»، نیاز به اثبات دارد و مدرکی را ارائه نکرده است. برای مشاهده مصاحبه اینجا را کلیک کنید.
سخن دکتر نیکنام:
اگر قرار است کسی بگوید که زرتشتیان آتش را گرامی میدارند، خوب پس بنا به مهرِ نیایش که در اوستا هست، مهر را هم گرامی میداریم، خورشید را هم گرامی میداریم.
ایرانیان قبل از تولد زرتشت، بنا به اسطوره هوشنگ، آموختند که چگونه آتش را بهدست بیاورند؛ یعنی مهار کنند. شاید پیش از آن، آتش را میشناختند؛ منتهی مثل بقیه حیوانات و پرندگان از آتش فرار میکردند. آتش خودبهخود مثلاً در جنگلها روشن میشد، حیوانات فرار میکردند، انسان هم فرار میکرد و از آن میترسید؛ ولی خیلی دوست داشت که در سرمای زمستان و بر اثر ترس و وحشتی که از حیوانات درنده داشت، درون غار، آتشی در کنارش میبود.
وقتی که آتش کشف شد، متوجه شد که این آتش نیاز به پرستاری دارد. در نتیجه، پرستندگان آتش شدند. «پرستنده» از «پرستار» میآید. پرستاری که در بیمارستان کار میکند، با زحمت و تلاش میخواهد که آتشِ وجود یک بیمار را حفظ کند و نگذارد آن آتش خاموش شود. پرستندگان آتش از همان زمان پیدایش آتش به وجود آمدند؛ چون دیدند آن آتش دارد خاموش میشود، رفتند، هیزم برایش فراهم کردند؛ به تعبیری، خوراک به آن دادند؛ چون دیدند باد و باران آن را از بین میبرد، برایش اتاقکی ساختند و سقف زدند.
آتشگاه اینگونه به وجود آمد. امّا هنوز مردم زرتشتی نبودند. مرز بین توحش و تمدن از اینجا آغاز شد؛ یعنی مردم دیگر غارنشین نبودند؛ بلکه آمدند در کنار دشت و آن پاسداری از چهار عنصر مشهور، از آنجا مطرح شد. به جای نور خورشید هم آتش قرار گرفت و این آتش را کنار چشمههای آب و در آتشکدههایی که ساختند، پرستاری میکردند تا چهار عنصر را با هم مورد پرستش؛ یعنی پرستاری کردن؛ یعنی پاک نگهداشتن، قرار بدهند. به همین شکل آتشکدهها را ما کنار چشمهها میبینیم: آتش، آب و هوا و خاک مورد احترام بودند....
پس حتی از پیش از اشوزرتشت، چهار عنصر را با هم گرامی میداشتند؛ ولی از آنجایی که آتش نمود و بروز بیشتری داشت؛ زیرا آتش روشنیبخش و گرمابخش بود و از آنجا که آتش اجاق خانهها را گرم میکرد و همه میرفتند از آتشکده، آتش برای اجاق خانهشان میبردند، یک جنبه تقدس بیشتری به خود گرفت؛ یعنی خاموش شدن آتش آتشکده مساوی بود با خاموش شدن گرمای یک روستا.
تصور کنید اگر که یک روز در خانه کبریت یا فندک نداشته باشیم و بخواهیم گازمان را روشن کنیم، اصلاً نمیتوانیم این کار را انجام دهیم پس آن موقع میرفتند و از آتشکده آتش میآوردند.
احتمال زیاد دارد که خود اشوزرتشت در نوجوانیاش با سفارش مادرش مثلاً میرفته و از آتشکده آتش برای اجاق خانهشان میآورده است. بعدها وقتی که زرتشت به پیامبری برگزیده شد و به راز هستی پی برد، او محل حضور و وجود خداوند را روشنایی دانست و نور و روشنایی را قبله ما قرار داد، تا در روشنایی، نماز بخوانیم. همان چیزی که در قرآن مجید داریم «اللّه نور السموات و الارض». ما به سوی روشنایی نیایش میکنیم. یکی از آن روشناییها روشناییِ آتش است. روشناییِ خورشید هم هست، روشناییِ ماه هم هست، هر نوع روشناییای. اما مسأله مهمتر را از قول حافظ میگویم:
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
پس ما باید به آتش جان و روان خودمان فکر کنیم و به یاد آن باید نیایشمان را انجام بدهیم.
لینک مرتبط:
هیچستان