به قلم مدیر سایت
سپاه انوشیروان پس از کشتار بلوچیان سراغ گیلانیان آمدند. دستور آمد چنان کشتاری در آنجا راه بیندازند که حتی هیچ میش و گرگی باقی نماند (ظاهرا کنایه از این که بالادست و پایین دست همه باید کشته شوند).
چنان کشتار و غارت و سوزاندن راه انداختند که ناله ها بلند شد و همه جا آغشته به خون و مغز سر شده بود:
پراکنده بر گرد گیلان سپاه
بشد روشنایى ز خورشید و ماه
چنین گفت کایدر ز خرد و بزرگ
نباید که ماند یکى میش و گرگ
چنان شد ز کشته همه کوه و دشت
که خون در همه روى کشور بگشت
ز بس کشتن و غارت و سوختن
خروش آمد و ناله مرد و زن
ز کشته بهر سو یکى توده بود
گیاها بمغز سر آلوده بود