به قلم عادل
قابل توجه کسانی که انتشار اسلام در ایران را به زور شمشیرمی دانند.
پس از پیدایش و ظهور زرتشت در ایران و پذیرش این دین از طرف شاه وقت ایران گشتاسب این دین دینی حکومتی از سوی دستگاه حاکم اعلان شد و اسفندیار پسر گشتاسب و زریر برادر گشتاسب مبلغان این آئین گشتند.
وقتی خانواده سلطنتی و حکومتی طرفدار و مبلغ یک آئین و مکتب باشند طبیعتا کسی نمی تواند مخالفت کند و اگر کسی چنان کند بالطبع گردنکش شناخته می شود و به دار آویخته می شود. اسفندیار و زریر در شاهنامه می گویند:
کشیدند شمشیر وگفتند اگر
کسی باشد اندر جهان سربه سر
که نپسندد او را به پیغمبری
سر اندر نیارد به فرمان بری
نیاید به درگاه فرخنده شاه
نبندد میان پیش رخشنده گاه
نگیرد از او راه و دین بهی
مر این دین به را نباشد رهی (یعنی غیر از پذیرش این دین راه دیگری ندارد)
به شمشیر جان از برش برکنیم
سرش را به دار برین برزنیم
به صورت علنی گفته می شود که زرتشتیت از سوی خاندان گشتاسب به طریق زور و شمشیر گسترش یافت. بدین گونه زرتشتیت به وسیله ی زور و شمشیر خاندان حکومتی گشتاسب گسترش یافت….
این آئین تا آن حد غریب بود که رستم قهرمان شاهنامه مخالف آن بود و علیه گشتاسب شورید و گشتاسب سپاهی سوی او به فرماندهی اسفندیار فرزند خویش فرستاد و به او گفت:
چو آنجا رسی دست رستم ببند
بیارش به بازو فکنده کمند…
رستم آئین نوی دستگاه حکومتی را به تمسخر می گیرد و به طعنه از اسفندیار که اکنون زرتشتی شده است از او به عنوان نو آئین یاد می کند:
بدو گفت رستم که ای پهلوان
نو آئین و نوساز و فرخ جوان
از این گفته ی رستم مشخص است که رستم این آئین یعنی زرتشتیت را به رسمیت نمی شناسند و با آن می جنگد.