به قلم مدیر سایت
طبق فرهنگ ما ایرانی ها صاحب کارخانه نباید مثل کارگرانش، چکش و آچار دست گیرد و عرق بریزد. رئیس اداره نباید کارهایی مانند کارمندان زیردستش انجام دهد، حتی با داشتن وقت و توان لازم. و نیز هر از چند گاه، به صورت نمادین و برای دلگرمی زیردستان تن به این کارها نمی دهند؛ چون کسر شأن می دانند. کم نیستند مدیرانی که تنها وظیفه ی خود را نظارت و امضا می دانند، هرچند در طول ساعت کاری وقت اضافی داشته باشند.
اما سیره ی پیامبران و امامان(ع) اینگونه نبوده است. آنها در عین داشتن خدمتکار، خود نیز کار بدنی می کردند.
یکی از فواید کار بدنی مدیر آن است که سبب می شود موقعیت زیردستانش را بهتر درک کند. شاید برای همین است که انبیا و امامان، به قشر زحمتکش، بیشتر بها می دادند.
چند حدیث
پیامبر اسلام(ص):
إنَّ داودَ(ع) کانَ لا یأکلُ إلّا مِن عَمَلِ یدِهِ.[1]
همانا داوود(ع) (با اینکه در مقام پادشاهی بود) جز از دسترنج خود نمی خورْد.
امام علی(ع):
لَقَد کانَ [داودُ(ع)] یعمَلُ سَفائِفَ الخوصِ بِیدِهِ، ویقولُ لِجُلَسائِهِ: أیکم یکفینی بَیعَها؟ ویأکلُ قُرصَ الشَّعیرِ مِن ثَمَنِها.[2]
داوود(ع) با دست خویش، از برگ خرما بوریا می بافت و به همنشینانش می گفت: «کدام یک از شما برای فروش آن، مرا یاری می کند؟» و آن گاه، از بهای آن، قرصِ نانِ جُو می خورْد.
عدّه الدّاعی:
یروی عَن سَیدِنا أمیرِ المُؤمِنینَ(ع) أنَّهُ لَمّا کانَ یفرَغُ مِنَ الجِهادِ یتَفَرَّغُ لِتَعلیمِ النّاسِ وَالقَضاءِ بَینَهُم، فَإِذا یفرَغُ مِن ذلِک اشتَغَلَ فی حائِطٍ لَهُ یعمَلُ فیهِ بِیدِهِ، وهُوَ مَعَ ذلِک ذاکرٌ للّهِ جَلَّ جَلالُهُ.[3]
روایت شده است که سالارمان امیرالمؤمنین(ع) هر گاه از جهاد فراغت می جُست، به آموزش مردم و داوری میان آنان روی می آورد و چون از این کارها هم فارغ می شد، در بُستانی از آنِ خویش، با دست خود به کار می پرداخت؛ و در همین حال، خدای جلّ جلاله را ذکر می گفت.
امام صادق(ع):
إنَّ ابنَ مُحَمَّدٍ المُنکدِرَ کانَ یقولُ: … خَرَجتُ إلی بَعضِ نَواحِی المَدینَهِ فی ساعَهٍ حارَّهٍ، فَلَقِینی أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِی [علیهماالسلام ] وکانَ رَجُلًا بادِنا ثَقیلًا وهُوَ مُتَّکئٌ عَلی غُلامَینِ أسوَدَینِ أو مَولَیینِ، فَقُلتُ فی نَفسی: سُبحانَ اللّهِ! شَیخٌ مِن أشیاخِ قُرَیشَ فی هذِهِ السّاعَهِ عَلی هذِهِ الحالِ فی طَلَبِ الدُّنیا! أما لَأَعِظَنَّهُ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَیهِ، فَرَدَّ عَلَی السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ یتَصابُّ عَرَقا، فَقُلتُ: أصلَحَک اللّهُ! شَیخٌ مِن أشیاخِ قُرَیشَ فی هذِهِ السّاعَهِ عَلی هذِهِ الحالِ فی طَلَبِ الدُّنیا؛ أرَأَیتَ لَو جاءَ أجَلُک وأنتَ عَلی هذِهِ الحالِ ما کنتَ تَصنَعُ؟!
فَقالَ: لَو جاءَنِی المَوتُ وأنَا عَلی هذِهِ الحالِ جاءَنی وأنَا فی [طاعَهٍ مِن ] طاعَهِ اللّهِ عز و جل، أکفُّ بِها نَفسی وعِیالی عَنک وعَنِ النّاسِ، وإنَّما کنتُ أخافُ أن لَو جاءَ المَوتُ وأنَا عَلی مَعصِیهٍ مِن مَعاصِی اللّهِ عز و جل. فَقُلتُ: صَدَقتَ، یرحَمُک اللّهُ! أرَدتُ أن أعِظَک فَوَعَظتَنی.[4]
ابن محمّد مُنکدِر می گفت: …«در هوایی سوزان، به پیرامون مدینه رفتم. ابوجعفر محمّد بن علی(امام باقر) (ع) را دیدم که اندامی درشت و فربه داشت و بر دو بنده یا آزادشده ی سیاه تکیه کرده بود. با خود گفتم:" سبحان اللّه! یکی از پیران قریش در این ساعت و با این حال، در طلب دنیا است! حقّا که باید او را پند دهم".
به وی نزدیک شده، سلام دادم. او در حالی که غرق عرق بود، با گشاده رویی سلامم را پاسخ داد.
گفتم:" خدایت خیر دهد! یکی از پیران قریش در این ساعت و در این حال، در طلب دنیا است؟ آیا اندیشیده ای اگر در این حال، مرگ به سراغ تو آید، چه می کنی؟»
فرمود:" اگر در این حال، مرگ به سراغ من آید، در حالی آمده که مشغول بندگی خدایم و با این کار، خود و خانواده ام را از تو و مردم بی نیاز می سازم. من آن گاه بیم می ورزیدم که مرگ بیاید و در حال نافرمانی خدا باشم".
گفتم:" راست گفتی؛ خدایت رحمت کناد! خواستم تو را اندرز دهم، امّا تو مرا اندرز دادی"».
فضل بن ابوقرّه:
دَخَلنا عَلی أبی عَبدِ اللّهِ(ع)وهُوَ یعمَلُ فی حائِطٍ لَهُ، فَقُلنا: جَعَلَنَا اللّهُ فِداک! دَعنا نَعمَل لَک أو تَعمَلهُ الغِلمانُ. قالَ: لا، دَعونی فَإِنّی أشتَهی أن یرانِی اللّهُ عز و جل أعمَلُ بِیدی وأطلُبُ الحَلالَ فی أذی نَفسی.[5]
نزد امام صادق(ع) رفتیم، در حالی که در بوستانی از آنِ خود، سرگرم کار بود. گفتیم: «خدای ما را فدایی تو سازد! اجازه ده که ما برایت کار کنیم یا غلامان چنین کنند». فرمود: «نه؛ مرا واگذارید؛ زیرا مایلم خداوند مرا ببیند که با دستم کار می کنم و در حال آزار تن، روزی حلال می جویم».
امام صادق(ع):
إنّی لَأَعمَلُ فی بَعضِ ضِیاعی حَتّی أعرَقَ، وإنَّ لی مَن یکفینی؛ لِیعلَمَ اللّهُ عز و جل أنّی أطلُبُ الرِّزقَ الحَلالَ.[6]
من در املاک خود کار می کنم تا عرق ریزم هر چند کسانی دارم که به جای من کار کنند تا خداوند بداند که در جست و جوی روزی حلال هستم.
علی بن ابوحمزه:
رَأَیتُ أبَا الحَسَنِ(ع) یعمَلُ فی أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِی العَرَقِ، فَقُلتُ لَهُ: جُعِلتُ فِداک! أینَ الرِّجالُ؟ فَقالَ: یا عَلِی، قَد عَمِلَ بِالیدِ مَن هُوَ خَیرٌ مِنّی فی أرضِهِ ومِن أبی.
فَقُلتُ لَهُ: ومَن هُوَ؟ فَقالَ: رَسولُ اللّهِ(ص)و امیرالمُؤمِنینَ وآبائی کلُّهُم کانوا قَد عَمِلوا بِأَیدیهِم، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِیینَ وَالمُرسَلینَ وَالأَوصِیاءِ وَالصّالِحینَ.[7]
امام کاظم(ع) را دیدم که در زمینی کار می کرد و پاهایش در عرق خیس شده بود. به وی گفتم: «فدایت شوم! مردانِ [پیشکار و کارگر] کجایند؟» فرمود: «ای علی! آن کس که از من و پدرم بهتر بود، در زمین خویش و با دست خود کار می کرد».
به وی گفتم: «او که بود؟» فرمود: «پیامبر خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و همه پدران من با دست خود کار می کردند؛ و این، کردار پیامبران و رسولان و جانشینان ایشان و شایستگان است».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1]. صحیح البخاری: 2/ 730/ 1967، کنز العمّال: 4/ 8/ 9222.
[2]. نهج البلاغه: الخطبه 160، بحار الأنوار: 14/ 15/ 25.
[3]. عدّه الداعی: 101، بحار الأنوار: 103/ 16/ 70.
[4]. الکافی: 5/ 73/ 1، تهذیب الأحکام: 6/ 325/ 894، الإرشاد: 2/ 161، إعلام الوری: 1/ 507، بحار الأنوار: 46/ 350/ 3.
[5]. من لا یحضره الفقیه: 3/ 163/ 3595، عوالی اللآلی: 3/ 200/ 23.
[6]. الکافی: 5/ 77/ 15
[7]. الکافی: 5/ 75/ 10، من لا یحضره الفقیه: 3/ 162/ 3593، عوالی اللآلی: 3/ 200/ 22، بحار الأنوار: 48/ 115/ 27.