سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که پى چاره‏هاى گونه‏گون تازد ، چاره‏جویى کار او را نسازد . [نهج البلاغه]
آمار

بازدید امروز :204
بازدید دیروز :566
کل بازدید :3112217
تعداد کل یادداشت ها : 1491
103/9/5
یادداشت های گذشته [1484]
برگزیده ها
 
کانال گفتگو با زرتشتیان [0] سایت "گفت و گو با زرتشتیان" [0] بر قله احادیث [0] مبهم ترین شخصیت تاریخ [0] خلیج فارس در سخن پیامبر(ص) [0] هیچستان [1] ترجمه منشور کورش [0] راه مقابله با زرتشتی [0] زنده زنده پوست کندن [1] سهم زرتشتیان در جنگ با عراق [1] نقد مسلمانان به جای اسلام [0] همه چیز اسلام از زرتشت! [0] چهارشنبه سوری [0] چرا اسلام جایگزین زرتشتی؟ [0] مهمترین های اسلام و زرتشتی [1] نژادپرستی ابزار زرتشتیان [0] گرایش زنان به اسلام [0] برخورد زرتشتیان با مرتدان [0] مقایسه ی بحرینی ها و زرتشتی ها [0] مفاتیح و ادرار شتر [0] نژادپرستی ممنوع [0] پس از عمری پژوهش [1] اسلام فردوسی [0] اسلام برای 1400 سال پیش [0] حقوق حیوانات در اسلام [0] تفسیر فروهر [0] امام رضا(ع) و زرتشتیان [0] مقایسه ی ادرار گاو و شتر [0] توهین به ایرانیان [0] تغییر در زرین کوب [0] ساسانیان بیگانه از فروهر [0] شورش ها در ایران [0] حضور امامان در جنگ با ایران [0] استحقاق توهین؟! [0] کاهش جمعیت زرتشتیان [0] کاهش حضور زرتشتیان در اینترنت [0] جنگ و کشتار [0] نجابت زرتشتیان [0] درخواست زرتشتیان از من [0] ظلم به زنان [0] اسلام اختیاری ایرانیان [0] می خواهم زرتشتی شوم! [475] ارزش شعار زرتشتیان [0] دزدی حدیث [0] وحشی‏گری در ایران باستان [0] کشتارهای امام علی(ع) [0] اخراج آریایی ها [0] تشرف یک زرتشتی به اسلام [0] عوامل گرایش به زرتشتی [0] ملاک خودی و غیر خودی [0] مشروعیت انجمن زرتشتیان؟ [0] قرض دادن زن خود [0] اعدام در دین زرتشتی [0] نوروز [0] انتخاب رئیس حکومت [0] آدم خواری [0] بی اعتباری گاتها [0] کارنامه اسلام [0] پیامبر اسلام(1) [0] پیامبر اسلام(2) [0] آرشیو پیوند روزانه [74]
خبر مایه
 
0[0]
لینک خرید کتاب راه راستی: www.raherasti.ir/9791

عضویت در تلگرام
 

سایت راه راستی راه اندازی شد

*شهید مطهری:

نبود کتابخانه ای برای آتش زدن
این پزشک محترم که مانند عده اى دیگر طوطى وار مى گویند: «فاتحین عرب کتابخانه ملى ما را آتش زدند و تمام تأسیسات علمى ما را بر باد دادند»، بهتر بود تعیین مى فرمودند که آن کتابخانه ملى در کجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شیراز بوده؟ در آذربایجان بوده؟ در نیشابور بوده؟ در تیسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زیر زمین بوده؟ در کجا بوده است؟ چگونه است که ایشان و کسانى دیگر مانند ایشان که این جمله ها را تکرار مى فرمایند، از کتابخانه اى ملى که به آتش کشیده شد اطلاع دارند اما از محل آن اطلاع ندارند؟
نه تنها در هیچ مدرکى چنین مطلبى ذکر نشده و با وجود اینکه جزئیات حوادث فتوحات اسلامى در ایران و روم ضبط شده، نامى از کتابخانه اى در ایران اعم از اینکه به آتش کشیده شده باشد و یا به آتش کشیده نشده باشد در هیچ مدرک تاریخى وجود ندارد. (ص 311)

شعوبیگری و ثبت سوزاندن کتابخانه
در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب مى کرد اگر کتابسوزى در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگرى است. شعوبیگرى هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامى عدالتخواهانه و ضدتبعیض بود، ولى بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبى مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ضعفى از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان مى نوشتند و پخش مى کردند؛ جزئیاتى از لابلاى تاریخ پیدا مى کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمى کردند.
اگر عرب چنین نقطه ضعف بزرگى داشت که کتابخانه ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجرى اوج گرفته بودند و بنى العباس به حکم سیاست ضداموى و ضدعربى که داشتند به آنها پروبال مى دادند درباره اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه مى انداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکرده اند (چیزی نگفته اند) و این خود دلیل قاطعى است بر افسانه بودن قصه کتابسوزى ایران. (ص 349 ـ 350)

بی علاقگی زرتشتیان به علم
مدارک مى گویند که در حوزه زردشتى علاقه اى به علم و کتابت نبوده است. جاحظ هر چند عرب است ولى تعصب عربى ندارد، به دلیل اینکه علیه عرب زیاد نوشته است. وى در کتاب المحاسن والاضداد، صفحه 4 مى گوید: «ایرانیان علاقه زیادى به نوشتن کتاب نداشتند، بیشتر به ساختمان علاقه مند بودند».
در کتاب تمدن ایرانى به قلم جمعى از خاور شناسان، صفحه 187 تصریح مى کند به عدم رواج نوشتن در مذهب زردشت در عهد ساسانى.
محققان اتفاق نظر دارند حتى تکثیر نسخ اوستا ممنوع و محدود بود. ظاهراً وقتى اسکندر به ایران حمله کرد، از اوستا دو نسخه بیشتر وجود نداشته است که یکى در استخر بوده و به وسیله اسکندر سوزانیده شده است. (ص 312)

رکود علم در عصر ساسانیان
نظر به اینکه درس و مدرسه و سواد و معلومات در آیین موبدى منحصر به درباریان و روحانیان بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند، طبعاً علم و کتاب رشد نمى کرد، زیرا معمولًا دانشمندان از طبقات محروم برمى خیزند نه از طبقات مرفه. موزه گرزاده ها و کوزه گرزاده ها هستند که بوعلى و ابوریحان و فارابى و محمد بن زکریاى رازى مى شوند نه اعیان زادگان و اشراف زادگان. و بعلاوه، این دو طبقه هم در عهد ساسانى هر یک به گونه اى فاسد شده بودند و از طبقه فاسد انتظار آثار علمى و فرهنگى نمى رود. (ص 312)

رژیم ضد علم
روح ملت ایران یک روح علمى بوده است ولى رژیم موبدى حاکم بر ایران در دوره ساسانى رژیمى ضدعلمى بوده و تا هرجا که این روح حاکم بوده مانع رشد علوم بوده است. به همین دلیل در جنوب غربى و شمال شرقى ایران که از نفوذ روح مذهبى موبدى بدور بوده، مدرسه و انواع علوم وجود داشته است و در سایر جاها که این روح حاکم بوده، درخت علم رشدى نداشته است. (ص 310)

جندی شاپور افتخار زرتشتیان نیست
دانشگاه جندى شاپور را علماى مسیحى که از لحاظ مذهب و نژاد به حوزه روم (انطاکیه) وابستگى داشتند اداره مى کردند. روح این دانشگاه مسیحى رومى بود نه زردشتى ایرانى. البته این دانشگاه از نظر جغرافیایى و از نظر سیاسى و مدنى جزء ایران و وابسته به ایران بود ولى روحى که این دانشگاه را به وجود آورده بود روح دیگرى بود که از وابستگى اولیاى این دانشگاه به حوزه هاى غیر زردشتى و خارج از ایران سرچشمه مى گرفت، همچنانکه برخى مراکز علمى دیگر در ماوراء النهر بوده که تحت تأثیر و نفوذ بوداییان ایجاد شده بود. (ص 310)

 

اسلام و نشر سواد و دانش
(در پاسخ به کسانی که بی سوادی عرب جاهلی را دلیل برای به آتش کشیدن کتابها بدست مسلمانها در حمله به ایران ذکر کرده اند.)
مسأله «امّیّت» و بى سوادى عرب جاهلى مطلبى است که خود قرآن هم آن را تأیید کرده است، ولى این چه دلیلى است؟! آیا اینکه عرب جاهلى بى سواد بوده، دلیل است که عرب اسلامى کتابها را سوزانیده است؟ بعلاوه، در فاصله دوره جاهلى و دوره فتوحات اسلامى که ربع قرن تقریباً طول کشید، یک نهضت قلم وسیله شخص پیغمبراکرم(ص) در مدینه به وجود آمد که حیرت آور است.
این عرب جاهلى به دینى رو آورد که پیامبر آن دین «فدیه» برخى اسیران را که خواندن و نوشتن مى دانستند، «تعلیم» اطفال مسلمین قرار داد. پیامبر آن دین، برخى اصحاب خود را به تعلیم زبانهاى غیرعربى از قبیل سریانى و عبرى و فارسى تشویق کرد. خود گروهى در حدود بیست نفر «دبیر» داشت و هر یک یا چند نفر را مسؤول دفتر و کارى قرار داد. این عرب جاهلى به دینى رو آورد که کتاب آسمانى اش به قلم و نوشتن سوگند یاد کرده است (ن والقلم و ما یسطرون) و وحى آسمانى اش با «قرائت» و «تعلیم» آغاز گشته است (اقرأ باسم ربک الذی خلق ... الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم).
آیا روش پیغمبر و تجلیل قرآن از خواندن و نوشتن و دانستن در عرب جاهلى که مجذوب قرآن و پیغمبر بود، تأثیرى در ایجاد حس خوش بینى نسبت به کتاب و کتابت و علم و فرهنگ نداشته است؟! (ص 317 ـ 318)

علت از بین رفتن کتابهای ایران باستان
بدون شک در ایران ساسانى آثار علمى و ادبى کمابیش بوده است. بسیارى از آنها در دوره اسلامى به عربى ترجمه شد و باقى ماند و بدون شک بسیارى از آن آثار علمى و ادبى از بین رفته است ولى نه به علت کتابسوزى یا حادثه اى از این قبیل، بلکه به این علت طبیعى و عادى که هرگاه تحولى در فکر و اندیشه مردم پدید آید و فرهنگى به فرهنگ دیگر هجوم آورد و افکار و اذهان را متوجه خود سازد، به نحو افراط و زیانبار فرهنگ کهن مورد بى مهرى و بى توجهى واقع مى گردد و آثار علمى و ادبى متعلق به آن فرهنگ در اثر بى توجهى و بى علاقگى مردم تدریجاً از بین مى رود.
نمونه این را امروز در هجوم فرهنگ غربى به فرهنگ اسلامى مى بینیم. فرهنگ غربى در میان مردم ایران «مد» شده و فرهنگ اسلامى از «مد» افتاده است (زمان تالیف کتاب)، و به همین دلیل در حفظ و نگهدارى آنها اهتمام نمى شود. نسخه هاى با ارزشى در علوم طبیعى، ریاضى، ادبى، فلسفى، دینى در کتابخانه هاى خصوصى تا چند سال پیش موجود بوده و اکنون معلوم نیست چه شده و کجاست...
على القاعده هنگام فتح ایران کتابهایى که بعضى از آنها نفیس بوده، در کتابخانه هاى خصوصى افراد وجود داشته است و شاید تا دو سه قرن بعد از فتح ایران هم نگهدارى مى شده است، ولى بعد از فتح ایران و اسلام ایرانیان و رواج خط عربى و فراموش شدن خط پهلوى که آن کتابها به آن خط بوده است، آن کتابها براى اکثریت قریب به اتفاق مردم بلااستفاده بوده و تدریجاً از بین رفته است. اما اینکه کتابخانه یا کتابخانه هایى بوده و تأسیسات علمى وجود داشته است و اعراب فاتح هنگام فتح ایران آنها را به عمد از بین برده باشند افسانه اى بیش نیست. (ص 312 ـ 313)

سخنی از پورداود
مضحک این است که پورداود مى گوید:
 «اگر حمله تازیان و فرهنگ سامى نبود و دانشمندان ما چون بوعلى و خیام به شیوه نوروزنامه و یا دانشنامه علایى کتابهاى دیگرشان را مى نوشتند، امروز زبان پارسى غنى تر و بازتر بود.»
آیا اگر حمله تازیان نبود و حصارى که موبدها کشیده بودند و استعدادهاى ایرانى را در آنجا محبوس کرده بودند همچنان باقى بود، بوعلى و خیامى بود تا دانشنامه و نوروزنامه و هزاران کتاب دیگر را به زبان پارسى بنویسند؟ این همه آثار به زبان عربى یا فارسى که ایرانیان هوشمند به جهان عرضه کردند، مولود همان حمله تازیان و حصارشکنى آنها و آشنا شدن ایرانیان با یک فرهنگ مذهبى غنى بود که علم را بر هر مسلمانى فریضه مى شمارد.
درست مثل این است که بگوییم اگر در روز خورشید نمى بود و حرارتش بر سر ما نمى تافت ما راحت تر کار مى کردیم! در صورتى که اگر خورشید نبود، روز هم نبود. (ص 360 ـ 361)

ایجاد وحدت عقیده
اولین چیزى که اسلام از ایران گرفت، تشتت افکار و عقاید مذهبى بود و به جاى آن وحدت عقیده برقرار کرد. این کار براى اولین بار به وسیله اسلام در این مرز و بوم صورت گرفت. مردم شرق و غرب و شمال و جنوب این کشور که برخى سامى و برخى آریایى بودند و زبانها و عقاید گوناگون داشتند و تا آن وقت رابط میان آنها فقط زور و حکومت بود، براى اولین بار به یک فلسفه گرویدند. فکر واحد، آرمان واحد، ایده آل واحد پیدا کردند، احساسات برادرى میان آنها پیدا شد. هرچند این کار به تدریج در طول چهار قرن انجام گرفت، ولى سرانجام صورت گرفت و از آن وقت تا کنون در حدود 98 درصد این مردم چنین اند.
رژیم موبدى با اینکه تقریباً مساوى همین مدت بر ایران حکومت کرد و همواره مى کوشید وحدت عقیده بر اساس زردشتى گرى ایجاد کند موفق نشد، ولى اسلام با آنکه حکومت و سیطره سیاسى عرب پس از دو قرن از این کشور رخت بر بست، به حکم جاذبه معنوى و نیروى اقناعى که در محتواى خود این دین است در ایران و چندین کشور دیگر این توفیق را حاصل کرد. (ص 355)

یک عامل پیشرفت ایرانی
عامل دیگر (برای رشد علمی ایرانیان پس از ورود اسلام) برداشتن مانع تحصیلى از سر راه توده مردم ایران بود که قبلا اجتماع طبقاتى و رژیم موبدى به وجود آورده بود. اسلام اعیان و اشراف نمى شناخت و علم را به طبقه روحانى و یا طبقات دیگر اختصاص نمى داد. از نظر اسلام موزه گر و کوزه گر همان اندازه حق تحصیل و آموزش دارد که فلان شاهزاده. از قضا نوابغ از میان همین بچه موزه گرها و بچه کوزه گرها ظهور مى کنند. (ص 361)

برهم زدن اجتماع طبقاتی
اسلام اجتماع طبقاتى آن روز را که ریشه بسیار کهن داشت و بر دو رکن خون و مالکیت قائم بود و همه قوانین و رسوم و آداب و سنن بر محور این دو رکن مى گشت در هم ریخت و اجتماعى ساخت منهاى این دو رکن؛ بر محور فضیلت، علم، سعى و عمل، تقوا.
اسلام روحانیت موروثى و طبقاتى و حرفه اى را منسوخ ساخت، آن را از حالت اختصاصى بیرون آورد، بر اصل و مبناى دانش و پاکى قرار داد، از هر صنف و طبقه اى گو باش. (ص 366)

چرا قبلا نبودند؟!
چرا در دوران قبل از اسلام افرادى (ایرانی) لااقل مانند لیث بن سعد و نافع و عطا و طاووس و یحیى و مکحول و صدها نفر دیگر، پیشواى معنوى مردم مصر و عراق و شام و یمن و حجاز و مراکش و الجزایر و تونس و هند و پاکستان و اندونزى و حتى اسپانیا و قسمتى از اروپا نشدند؟ چرا در آن دوره ها شخصیتهایى مانند محمد بن زکریاى رازى و فارابى و بوعلى ظهور نکردند؟ (ص 363)

محو اعتقاد به آسمانی بودن پادشاهان
اسلام این فکر را که پادشاهان آسمانى نژادند، براى همیشه ریشه کن ساخت.
کریستن سن مى گوید: «سلاطین ساسانى خود را در کتیبه ها همیشه پرستندگان مزداه (مزدیسن) خوانده اند، اما در عین حال خود را شخص ربانى (بغ) و از نژاد خدایان (یزدان) نامیده اند.»
و هم او مى گوید: «خسرو دوم (پرویز) خود را چنین خوانده است: آدمى فناناپذیر از میان خدایان و خدایى بسیار جلیل در میان مردمان.» (ص 366 ـ 367)

برچیده شدن تخمه شاهی
در دوره اسلام دیگر سخن از تخمه شاهى نیست. بچه رویگر (صفاریان) و بچه ماهیگیر (دیلمیان) و بچه برده (غزنویان) و بچه درویش (صفویان) هم احیاناً در خود چنین صلاحیتى مى بیند، همتْ بلند مى دارد و به عالیترین مقام مى رسد. در دوره اسلام اتکاى سلاطین بیشتر به لیاقت خودشان است نه به نژادشان.
اسلام همان طور که فکر اینکه روحانیت از مختصات یک طبقه خاص است از دماغ (مغز) ایرانى خارج کرد، این فکر را نیز از دماغ آنها بیرون نمود. اسلام فکر حکومت اشراف و به اصطلاح اریستوکراسى را از میان برد و فکر دیگرى که از لحاظ ریشه، دموکراسى و حکومت عامه است به وجود آورد. (ص 368)

دور ریختن خرافه ها
اسلام خرافاتى از قبیل مصاف نه هزارساله اهورامزدا و اهریمن، قربانى هزارساله زروان براى فرزنددارشدن، و زاییده شدن اهریمن به واسطه شک در قبولى قربانى و بجا افتادن نذر، همچنین دعاهاى دیوبند، تشریفات عجیب آتش پرستى، غذا و مشروب براى مردگان بر بامها، راندن حیوانات وحشى و مرغان در میان آتش، ستایش آفتاب و ماه در چهار نوبت، جلوگیرى از تابش نور بر آتش، منع دفن مردگان، تشریفات کمرشکن دست زدن به جسد میت یا بدن زن حائض، منع استحمام در آب گرم، تقدس شستشو با ادرار گاو و صدها امثال اینها را از زندگى فکرى و عملى ایرانى خارج ساخت.
اسلام در عبادت بجاى مقابل آفتاب یا آتش ایستادن و بیهوده زمزمه کردن و بجاى آتش رابرهم زدن و پنام به دهان بستن و بجاى زانوزدن در مقابل آتش و مقدس شمردن طشت نه سوراخه، عباداتى در نهایت معقولیت و در اوج معنویت و در کمال لطافت اندیشه برقرار کرد. اذان اسلام، نماز اسلام، روزه اسلام، حج اسلام، جماعت و جمعه اسلام، مسجد و معبد اسلام، اذکار و اوراد مترقى و مملو از معارف اسلام، ادعیه پر از حکمت و معرفت اسلام شاهد گویایى است بر این مدعا. (ص 365 ـ 366)

شخصیت دادن به زن
اسلام به زن شخصیت حقوقى داد، تعدد زوجات به شکل حرمسرادارى و بدون قید و شرط و حد را منسوخ ساخت؛ آن را تحت شرایطى بر اساس تساوى حقوق زنان و امکانات مرد و در حدود معینى که ناشى از یک ضرورت اجتماعى است مجاز دانست.
عاریه دادن زن، فرزند استلحاقى، ازدواج نیابى، ازدواج با محارم، ولایت شوهر بر زن را منسوخ ساخت. (ص 368)

اثرگذاری بر آیین زرتشتی
اسلام نه تنها براى ایرانیانى که مسلمان شدند خیر و برکت بود، در آیین زرتشتى نیز اثر گذاشت و به طور غیرمستقیم موجب اصلاحات عمیقى در آن گشت. به قول کریستن سن:
 «هنگامى که غلبه اسلام دولت ساسانى را که پشتیبان روحانیون بود واژگون کرد، روحانیون دریافتند که باید کوشش فوق العاده براى حفظ شریعت خود از انحلال تام بنمایند. این کوشش صورت گرفت؛ عقیده به زروان و اساطیر کودکانه را که به آن تعلق داشت دور انداختند، پرستش خورشید را ملغى ساختند، بسى از روایات دین را یا بکلى حذف کردند یا تغییر دادند، و بخشهایى از اوستاى ساسانى و تفاسیر آن را که آلوده به افکار زروانیه شده بود در طاق نسیان نهادند یا از میان بردند.» (ص 368 ـ 369)

خدمات اسلام در قرون بعد
خدمات اسلام به ایران و ایرانى منحصر به قرون اول اسلامى نیست؛ از زمانى که سایه اسلام بر این مملکت گسترده شده است، هر خطرى که براى این مملکت پیش آمده به وسیله اسلام دفع شده است. اسلام بود که مغول را در خود هضم ساخت و از آدمکشانى آدمخوار انسانهایى دانش دوست و دانش پرور ساخت، از دوده چنگیزى، محمد خدابنده تحویل داد و از نسل تیمور، بایسنقر و امیرحسین بایقرا به وجود آورد.
امروز نیز اسلام است که در مقابل فلسفه هاى مخرب بیگانه ایستادگى کرده و مایه احساس شرف و عزت و استقلال این مردم است. آنچه امروز ملت ایران مى تواند به آن افتخار کند و به رخ دیگران بکشد قرآن و نهج البلاغه است نه اوستا و زند. (ص 369)

شمشیر اسلام چه کرد؟
مى گویند: شمشیر؛ آرى شمشیر، اما شمشیر اسلام چه کرد؟ شمشیر اسلام قدرتهاى به اصطلاح اهریمنى را در هم شکست، سایه شوم موبدها را کوتاه کرد، زنجیرها را از دست و پاى قریب صدوچهل میلیون باز کرد، به توده محروم حریت و آزادى داد. شمشیر اسلام همواره بر فرق ستمگران به سود ستمکشان فرود آمده است و دست تطاول زورگویان را قطع کرده است. شمشیر اسلام همواره در خدمت مظلومین و مستضعفین کشیده شده است. (ص 364)

تهاجم یا انقلاب؟
اسلام از نظر قدرتهاى سیاسى و مذهبى حاکم بر ایران یک تهاجم بود، اما از نظر توده و ملت ایران یک انقلاب بود به تمام معنى کلمه و با همه خصایصش. اسلام جهان بینى ایرانى را دگرگون ساخت، خرافات ثنوى را با همه بدبینى هاى ناشى از آن از دماغ (مغز) ایرانى بیرون ریخت، ثنویتى که «از خصوصیات تفکر ایرانى» شناخته مى شد، ثنویتى که چند هزار سال سابقه داشت، ثنویتى که زردشت با آن مبارزه کرد و شکست خورد و آیین خود او بدان آلوده گشت، آرى اسلام چنین ثنویتى را از دماغ ایرانى خارج ساخت و مغز ایرانى را از آن شستشو داد.
یک انقلاب چه مى کند؟ جز این است که «دید» را نسبت به جهان عوض مى کند، هدف و برنامه و ایدئولوژى مى دهد، افکار و معتقدات را دگرگون مى سازد، تشکیلات اجتماعى را زیر و رو مى کند...؟ (ص 363 ـ 364)

منبع: خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، تهران، انتشارات صدرا، چاپ شانزدهم، 1370


  
Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
وبلاگ-کد جستجوی گوگل