*گستره ی حکومت امام علی(ع) از افغانستان تا آن سوی مصر تا طرابلس کشیده شده بود. بنابراین ظاهرا محدوده ی حکومت او بیش از همه ی پادشاهان ایران بوده است. مناسب دانستیم گوشه ای از رفتارهای آن امام همام را بیاوریم و او را مقایسه کنیم با پادشاهان متکبر ایران بویژه در ایران باستان:
آن حضرت در زمان زمامداری اش، زنی را دید که مشک آبی بر دوش دارد. مشک را از او گرفت و تا خانه اش بُرد.
زن گفت: علی بن ابی طالب، شوهرم را به یکی از مناطق مرزی فرستاد. او کشته شد و کودکانی یتیم برایم به جای گذاشت. ناچار به کلفتی مردم شده ام.
علی(ع) بازگشت و آن شب را تا صبح، مضطرب بود.
صبح زنبیلی غذا به دوش گرفت. برخی گفتند: بگذار به جای تو بر دوش کشیم. نپذیرفت. به درِ خانه ی همان زن آمد و در را کوبید. زن گفت: کیستی؟
فرمود: «بنده ای که دیروز، مشک آبت را به دوش کشید. در را باز کن. غذایی برای کودکان، همراه من است».
زن گفت: خدا از تو خشنود باشد و میان من و علی بن ابی طالب، داوری کند!
سپس داخل خانه شد و فرمود: «دوست می دارم ثوابی به دست آورم. تو خمیر می کنی و نان می پزی یا کودکان را سرگرم می کنی تا من نان بپزم؟»
زن پخت نان را پذیرفت. علی(ع) گوشت را پخت و از خرما و گوشت و دیگر خوراکی ها، لقمه به دهان کودکان می گذاشت، و هرگاه کودکان، لقمه ای می خوردند، به آنها می گفت: «فرزندم! علی بن ابی طالب را حلال کن به خاطر آنچه بر تو گذشته است».
وقتی زن، آرد را خمیر کرد، گفت: ای بنده ی خدا! تنور را روشن کن. علی(ع)، شتابان، برای روشن کردنش حرکت کرد.
زنی دیگر که علی(ع) را می شناخت، وارد شد و گفت: وای بر تو ای زن! این، امیر مؤمنان است.
راوی گوید: زن، با شتاب می گفت: شرمنده ات هستم، ای امیر مؤمنان!
امام(ع) فرمود: «من شرمنده ی تو هستم که درباره ات کوتاهی کرده ام.»
منبع: مناقب، ابن شهر آشوب: ج 2 ص 115، بحار الأنوار: ج 41 ص 52 با تلخیص
لینک های مرتبط:
قسمت دوم
قسمت سوم