*یکی از رفتارهای ناپسند زرتشتی ها تا گذشته ای نه چندان دور، گذاشتن جنازه ی اموات بر بلندی بود تا لاشه خواران، مرده را بخورند. به آن مکان بلند "دخمه" می گفتند.
گذشته از آنکه دخمه گذاری از نظر بهداشتی، مناسب نبود، از جهت عاطفی نیز اثری بسیار بد بر بستگان میت می گذاشت. مادری که فرزندش را در دخمه می گذارند، تصور اینکه پرندگان، چشمان او را در می آورند، چه حالی پیدا می کند؟!
دلیل این کار آنها اعتقاد به حرام بودن آلوده ساختن خاک بود؛ در حالی که خاک، بدن را چنان تجزیه می کند که اثر آلودگی جنازه را از بین می برد.
دکتر جهانگیر اوشیدری ـ رئیس سابق انجمن موبدان تهران ـ در کتاب "دانشنامه ی مزدیسنا" واژه های پرکاربرد در منابع زرتشتی و تاریخ ایران را توضیح داده است. یکی از این واژه ها "دخمَ" است.
او هنگام توضیح دخمه، هیچ توضیحی نمی دهد که زرتشتیان، با گذاردن جنازه ی عزیزترین نزدیکانشان در دخمه، آن را خوراک حیوانات می کردند. کسی که توضیح این واژه را از کتاب او می خواند متوجه این نکته نمی شود. وی می نویسد:
دخمه
«واژه دخمه که در اوستا و پهلوی "دخمک" گویند به معنی داغگاه است یعنی محلی که مردگان را می سوزانند.
ریشه این واژه "دَگ" به معنی سوزانیدن است و کلمه "داغ" از همین ماده است. ایرانیان آریائی موقعی که با هندوان زندگی مشترک داشتند مردگان خود را می سوزاندند کما اینکه هنوز هم هندوان چنین می کنند و خاکسترش را به آب می دهند. از وندیداد بر می آید که برخی در قدیم جسد مردگان را می سوزانیده اند زیرا در آن از جرم سوختن جسد در آتش سخن رفته است و تکلیف دینداری که خود دیده مرده ای را در آتش می سوزانند معین شده است.
فردوسی هم در شاهنامه به این عادت قدیم اشاره کرده گوید:
همی هرکسی هر سو آتش فروخت / یکی خسته بست و یکی کشته سوخت
مسلم است که این عادت بسیار قدیم بوده است. هردوت نیز اشاره می کند نزد ایرانیان سده پنجم پیش از میلاد سوختن لاشه گناه بوده است.
سردابه مردگان و تابوت را هم گاهی دخمه گویند. در فرهنگها به غارها و سوراخهای تنگ و تاریک نیز "دخمه" گفته شده. در شهرهای یزد و کرمان و روستاهای آنها و کوه بی بی شهربانوی شهر ری هنوز بقایای دخمه هائی دیده می شود که در قبلا بنا بر عرف و سنت درگذشتگان را بدانجا می سپردند.
جاکسن می نویسد: در تپه های مغرب شهر یزد دو دخمه وجود دارد که یکی قدیمی به نام "دخمه جمشید" است و دیگری ساختمانش جدیدتر است که به همت مانکجی هاتریا ساخته شده است.
جاکسن به نقل از ماستر خدابخش بهرام رئیس، اطلاعات خود را درباره دخمه چنین می نویسد:
دخمه تن به تن. آرامگاههائی بوده که پادشاهان و توانگران و بزرگان برای خود می ساختند و آنها را دخمه های شخصی نیز می نامند. (مانند آرامگاههای اختصاصی امروز).
دخمه لشکری. دخمه های بزرگ، مانند دخمه های موجود، خاص نهادن اجساد کسانی بود که در جنگ به هلاکت می رسیدند. و چون بعد از ساسانیان نمی توانستند مانند گذشته دخمه های شخصی داشته باشند به همان دخمه های عمومی اکتفا می شد.
دخمه های دیگر. جاکسن در سفرنامه اش از دخمه های دیگری در جاده ابرقو نام می برد و اشاره به جایگاهی خرابه می نماید به نام دخمه داراب که در اصل قلعه ای متروک است. او از آثار ویران دیگری هم به نام دخمه گبران نام می برد که از این قبیل دخمه ها یا بقایای آنها در ایران زیاد است.
جمشید سروشیان در "فرهنگ بهدینان" از دخمه نزدیک گبر محله سابق کرمان به نام ساردینو یاد می نماید که بنا به روایت محل دفن دسته جمعی زرتشتیان در زمان هجوم افاغنه است.» (دانشنامه ی مزدیسنا، جهانگیر اوشیدری، تهران، نشر مرکز، چاپ پنجم، 1389، ص 275 ـ 276، ذیل «دخمَ»)