*فرهنگ ایرانی
به عنوان نمونه: طبق فرهنگ ایرانی، هنگام خوردن، اگر کسی کنارمان بود، باید قبلش به او (حتی به دروغ) "بفرما" بگوییم. گاهی پس از گذاشتن قند در دهان، چای را به دیگری بفرما می زنیم!
اگر کسی به درِ خانه ی ما آمد، موظفیم به او بفرما بگوییم؛ خواه آمادگی داشته باشیم و خواه نداشته باشیم. البته اگر بفرمای ما گرفت، باید دروغ دیگری آماده داشته باشیم که طرف منصرف شود و ...
اگر این کار مهم از طرف سر نزند، دلخور شده، به حساب بی ادبی او می گذاریم و چه بسا به غیبت بینجامد غافل از اینکه غیبت ما بدتر از بفرما نزدن اوست.
طبق فرهنگ ایرانی، بدون قصد کمک به همدیگر، به هم می گوییم: حال شما چطوره؟ کار نداری؟ و به جواب او هم توجه نکنیم. و چون ظرف مقابل می داند که او قصد کمک ندارد، اگر مشکل و نیاز هم داشته باشیم، اظهار نمی کند.
اگر کسی در کنار ما چیزی خورد، انتظار داریم به دروغ هم که شده، به ما بفرما بزند و ما هم از او تشکر کنیم.
اگر به درِ خانه ی کسی رفتیم، انتظار داریم به ما تعارف به داخل رفتن کند و ما هم تشکر کرده و بهانه ای بیاوریم که مثلا: عجله دارم باید بروم؛ دفعه ی دیگر مزاحم می شوم و...
فرهنگ اسلامی
در فرهنگ اسلامی، سفارش به تعارف دروغی نشده بلکه از آنچه می خوریم، واقعا به دیگران بدهیم مخصوصا اگر طرف مقابل، آن خوارکی را بخواهد و امکان تهیه را ندارد و حتی باید حیوانات را هم مورد توجه قرار دهیم.
اگر کسی به درِ خانه ی ما آمد و آمادگی برای پذیرایی نداشتیم، بفرما نزنیم.
به قصد برطرف کردن مشکل دیگران از آنها بپرسیم: حال شما چطوره؟ کار نداری؟
طبق فرهنگ اسلامی، اگر کسی مشغول خوردن است، انتظار نداریم که به ما تعارف دروغی کند. اگر تعارف کرد، به دروغ نمی گوییم: میل ندارم یا قبلا خورده ام یا ...
حدیث
یک) پیامبر اسلام(ص) درباره حقوق همسایه فرمود: [حقّ اوست که] اگر از تو کمک خواست کمکش کنى؛ اگر از تو قرض خواست به او قرض دهى؛ اگر نیازمند شد نیازش را برطرف سازى و... (نه اینکه فقط زبانی...) (مسکّن الفؤاد، ص 105)
دو) روزی امام صادق(ع) همراه فرزندش اسماعیل در مجلسی بود. برخاست تا برود، یکی از دوستان آن حضرت به همراه امام به راه افتاد. تا اینکه به درب خانه ی امام رسیدند. امام(ع) بدون تعارف به آن شخص، از او جدا شده وارد خانه شد.
اسماعیل به حضرت عرض کرد: ای پدر چرا به آن شخص نفرمودید داخل منزل شود؟! امام فرمود: آمدنش در خانه موردی نداشت (آمادگی پذیرش نداشتم). اسماعیل گفت: اگر تعارف می کردید او خودش نمی آمد. حضرت فرمود: دوست ندارم که خداوند نام من را جزء کسانی ثبت فرماید که در تعارف زیاده روی می کنند. (تعارف های دروغین می کنند). (بحارالانوار، ج72، ص457)
سه) اسماء بنت عمیس می گوید: پیامبر(ص) در شب عروسی با عایشه، ظرف شیری به من داد تا به زنان همراهم بنوشانم. آنها گفتند: میل نداریم. رسول خدا فرمود: گرسنگى و دروغ را با هم جمع نکنید.
عرض کردم: اى رسول خدا! اگر کسى میل به چیزى داشته باشد و بگوید: میل ندارم، آیا این دروغ به شمار مى آید؟ فرمود: دروغ نوشته مى شود. حتى در مورد دروغ کوچک نوشته مى شود: دروغ کوچک. (بحار الأنوار، ج 72، ص 258، ص 20)
نتیجه ی غذا ندادن به سگ گرسنه
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
مَنْ أکَلَ وَ ذُو عَیْنَیْنِ یَنْظُرُ إلَیْهِ وَ لَمْ یُواسِهِ، ابْتُلِی بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَهُ. (تنبیه الخواطر، ج 1، ص 47)
هر که در حال خوردن غذا باشد و دارنده ی دو چشم به او نگاهِ خواستن، می کرد و وى او را شریک غذاى خود نکند به دردى بى درمان گرفتار مى آید.
پیامبر(ص) فرمود: «اگر دارنده ی دو چشم نگاه می کرد» تا شامل حیوانات نیز بشود.
چند سال پیش پیرمردی برایم گفت: در منزل مرحوم آیت الله العظمی محمد فیض قمی (معروف به فیض بزرگ. درگذشت: 1329ش) شخصی بالای منبر، این قضیه را در حضور ایشان و از زبان ایشان گفت...
وقتی خاطره را از پیرمرد شنیدم، از آیت الله مهدی فیض (فرزند آیت الله محمد فیض و امام جماعت مسجد امام عسکری در قم) نیز خواستم که آن قضیه را برایم بگوید. ایشان از قول پدرش چنین تعریف کرد:
شنیدم شخصی در روستایی اطراف ساوه، هرچه می خورد سیر نمی شود. در سفری به آن روستا رفتم. او را نزدم در خانه ای آوردند. سه چهار سینی نان جلو او گذاشتند و نان ها به قدری روی هم بود که او از پشت آنها دیده نمی شد.
وقتی آن شخص همه ی نان ها را خورد، از او پرسیدم: سیر شدی؟ گفت: خسته شدم اما سیر نشدم. (گویا نان ها در معده ی او به گاز تبدیل می شده)
او در مورد دلیل سیر نشدنش گفت: خارکن هستم. روزی در بیابان کنار چشمه ی آب، سفره ام را پهن و مشغول غذا خوردن شدم. سگی نزدیکم آمد و نشست و به غذایم نگاه می کرد. من بدون اعتنا به سگ، همه ی غذا را خوردم و خرده نان باقی مانده در سفره را هم در آب تکاندم. سگ با دیدن این صحنه، نگاهی به طرف بالا انداخت و افتاد.
بی اعتنا به طرف خانه برگشتم. در راه متوجه شدم گرسنه ام و گرسنگی شدت می یافت. به خانه که رسیدم باز هم غذا خوردم اما سیر نشدم و از آن به بعد هرچه می خورم سیر نمی شوم.
منبع:
سایت گفت و گو با زرتشتیان