*در حالی که معمولا سیاستمداران، تنها برای چهار سال رئیس جمهوری بر کشوری کوچک بلکه برای نمایندگی در مجلس، انواع و اقسام تلاش ها و راههای درست و نادرست را طی می کنند، امام علی(ع) هنگام مواجهه با پیشنهاد حکومت بر یک سوم جهان (آن هم نه به مدت چهار سال بلکه تا پایان عمر)، نه تنها هیچ تمایلی نداشت، بلکه شروطی را مطرح کرد. آیا مشابه این رفتار را در ایران باستان سراغ داریم؟ خبرها در این مورد (از شیعه و سنی) فراوان است. تنها به ذکر خلاصه ی یک خبر از منابع اهل سنت بسنده می کنیم:
ابو بشیر عابدى می گوید: هنگام کشته شدن عثمان، در مدینه بودم. مهاجران و انصار گرد آمدند و نزد امام على(ع) رفته، گفتند: اى ابو الحسن! بیا تا با تو بیعت کنیم.
امام فرمود: «مرا نیازى به حکومتِ بر شما نیست. من همراه شمایم و هر که را برگزیدید، من هم بدان خشنودم».
سوگند به خداوند که برگزیدند و گفتند جز تو را برنمى گزینیم.
[ابو بشیر گفت:] پس از کشته شدن عثمان، بارها نزد امام رفت و آمد کردند، تا این که در آخرین بار به وى گفتند: امور مردم، جز در سایه حکومت، سامان نگیرد، و زمانِ قبول تو، به درازا کشید.
پس به آنان فرمود: «به درستى شما بارها نزد من آمدید. [اینک ] سخنى به شما مى گویم که اگر آن را بپذیرید، حکومت را مى پذیرم، وگرنه مرا نیازى به حکومت کردن نیست».
گفتند: هر چه بگویى، اگر خدا بخواهد، خواهیم پذیرفت.
امام(ع) بر منبر رفت. مردم، اطراف او جمع شدند. سپس فرمود: «من از حکومت بر شما اکراه داشتم؛ ولى شما جز به زمامدارى من راضى نشدید… آیا بدین امر راضى هستید؟».
گفتند: بلى.
فرمود: «بار خدایا! تو گواه باش بر آنان».
سپس بر این اساس، با آنان بیعت کرد.
جهت مشاهده ی بهتر تصویر، از آن در دستگاه خود کپی تهیه کنید.
متن عربی
عن أبی بَشیرٍ العابِدیّ: کُنتُ بِالمَدینَةِ حینَ قُتِلَ عُثمانُ، وَاجتَمَعَ المُهاجِرونَ والأَنصارُ فیهِم طَلحَةُ والزُّبَیرُ فَأَتَوا عَلِیّا، فَقالوا: یا أبا حَسَنٍ، هَلُمَّ نُبایِعکَ!
فَقالَ: لا حاجَةَ لی فی أمرِکُم، أنَا مَعَکُم؛ فَمَنِ اختَرتُم فَقَد رَضیتُ بِهِ، فَاختاروا وَاللّهِ! فَقالوا: ما نَختارُ غَیرَکَ.
قالَ: فَاختَلَفوا إلَیهِ بَعدَما قُتِلَ عُثمانُ مِرارا، ثُمَّ أتَوهُ فی آخِرِ ذلِکَ، فَقالوا لَهُ: إنّه لا یَصلُحُ النّاسُ إلّا بِإِمرَةٍ، وقَد طالَ الأَمرُ! فَقالَ لَهُم: إنَّکُم قَدِ اختَلَفتُم إلَیَّ وأتَیتُم، وإنّی قائِلٌ لَکُم قَولًا إن قَبِلتُموهُ قَبِلتُ أمرَکُم، وإلّا فَلا حاجَةَ لی فیهِ. قالوا: ما قُلتَ مِن شَی ءٍ قَبِلناهُ إن شاءَ اللّهُ.
فَجاءَ فَصَعِدَ المِنبَرَ، فَاجتَمَعَ النّاسُ إلَیهِ، فَقالَ: إنّی قَد کُنتُ کارِها لِأَمرِکُم، فَأَبَیتُم إلّا أن أکونَ عَلَیکُم، ألا وإنَّهُ لَیسَ لی أمرٌ دونَکُم، إلّا أنَّ مَفاتیحَ مالِکُم مَعی، ألا وإنَّهُ لَیسَ لی أن آخُذَ مِنهُ دِرهَما دونَکُم، رَضیتُم؟ قالوا: نَعَم. قالَ: اللّهُمَّ اشهَد عَلَیهِم. ثُمَّ بایَعَهُم عَلى ذلِکَ.
منبع:
تاریخ الطبری: ج 4 ص 427 و راجع: الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 302 و ص 304، الفتوح: ج 2 ص 434 436 المناقب للخوارزمی: ص 49 ح 11?
لینک مرتبط:
حکومت بر یک سوم جهان فدای یک حرف راست