به قلم مدیر سایت
- آشنایی ام با موبد گرامی شادروان مهران غیبی (درگذشت: 30 خرداد 1395) به پیش از راه اندازی این سایت باز می گردد یعنی زمانی که تنها وبلاگ «گفت و گو با زرتشتیان» را داشتم. وی گاه در روز حدود بیست کامنت در آن وبلاگ می گذاشت.
- حضور موبد غیبی خرسندم ساخت؛ زیرا موبدی را جستجو می کردم تا با او سر بحث را باز کنم اما موفق نمی شدم. برای اینکه ایشان صحنه ی بحث را ترک نکند، خیلی احترام وی را نگه می داشتم و به همفکرانم نیز پیام دادم که چیزی مایه ی رنجش وی را نگویند.
- هرچه با جناب غیبی بیشتر بحث کردم، بیشتر متوجه شدم که موقعیت علمی خوبی دارد. حتی یکی از دوستان زرتشتی پژوه به من گفت که جناب غیبی از همه ی موبدها باسوادتر است. در کامنت ها خود را «موبدیار» معرفی می کرد و اجازه ی ورود به جرگه ی موبدان نداشت؛ چون پدرش موبد نبود. در نوشته ای با تجلیل از او، حضورش را گرامی داشتم و در جایگاه موبدی قرار نگرفتن ایشان را مورد انتقاد قرار دادم. در مقاله ای دیگر نیز از موبدها به خاطر این ضربه ای که به دین زرتشتی می زنند، ایراد گرفتم. از آن به بعد وی را ملقب به «موبد» کردم.
- در اولین تماس تلفنی در مورد دلیل حضورش در وبلاگ، گفت: مدرس دین زرتشتی هستم و شاگردانم به من گفته اند که فلان تارنما (گفت و گو با زرتشتیان) انتقادهایی به دین زرتشتی مطرح می کند که ما توان پاسخگویی نداریم و شما با حضور در آنجا جواب بده.
- بارها با هم از طریق ایمیل، تلفن و اسمس ارتباط محترمانه داشتیم. وی مقاله های متعددش را برایم ارسال کرد. با اینکه در فضای مجازی بیشترین انتقادها را به دین او وارد می ساختم، کینه ای از من به دل نداشت و رفتارهایی صمیمی داشت. این رفتارش برایم جذاب بود. در ماه های پایانی حیاتش از درد سرطان به شدت رنج می برد و در سخن گفتن او اثر گذاشته بود، اما هیچگاه از تماس تلفنی ابراز رنجش نکرد و با اینکه تلاش می کردم کوتاه سخن بگویم، ایشان حرف را ادامه می داد. کاش یکی از مکالمات را ضبط کرده بودم.
- موبد غیبی چند بار از من دعوت کرد به کرمان بروم. گفت: با ماشینم شما را به مراکز مختلف زرتشتی می برم تا با آن مکان ها آشنا شوی.
- آخرین دعوتش یکی دو ماه قبل از نوروز 1395 بود. دعوت را پذیرفتم و همراه همسرم در تعطیلات نوروز از قم راهی شدیم. دو سه روز در میبد و یزد به اماکن زرتشتی از قبیل آتشکده ها، زیارتگاه ها، دخمه ها و… سر زدیم. پس از دیدارمان از یزد، از سفر به کرمان منصرف شدیم؛ چون ملاحظه ی حال جناب غیبی را کردیم و دیگر این که صرف دیدن ساختمان های زرتشتی برایم جذابیت نداشت و می خواستم با همراهی ایشان، در مراکز آموزشی زرتشتی ها و محافل آنها شرکت کنم اما تعطیلی نوروز، چنین امکانی را فراهم نساخت.
- آخرین تماسم با موبد عزیز در راه یزد بود. در جاده بودم که خانمی از شمال ایران با من تماس گرفت و جهت آشنایی با دین زرتشتی، شماره تلفن موبدی را خواست. در تماس تلفنی با موبد غیبی، از او اجازه گرفتم تا شماره تماسش را به آن خانم بدهم و بعضی صحبت های دیگر.
- وصیت ایشان به اهداء پیکرش پس از درگذشت، به دانشگاه پزشکی کرمان جهت تشریح، کاری زیبا و درخور ستایش است.
روحش شاد
نمونه عکس هایی که موبد غیبی برایم ارسال کرده بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ