به قلم دکتر نگین یاوری
شیخ ابواسحاق (ابراهیم بن شهریار) کازرونی (352 ـ 426 ق) نامدارترین صوفی زمان خود در خطه فارس بود. از پدر و مادری نومسلمان زاده شده بود و نیاکانش هر دو زرتشتی بودند…
زندگینامه شیخ که هفت قرن پس از وفات پیامبر، چهار قرن پس از مسلمان شدن ایرانیان و سه قرن پس از مرگ خود شیخ نوشته شده مشحون است از جزئیات توفیقهای او در برخورد با زرتشتیان منطقه. داستان اسلام آوردن بیست و چهار هزار زرتشتی و کلیمی به دست شیخ، قصه مکرری است که در طول سالیان دراز به بسیاری از عرفا نسبت داده شده است. در بسیاری از تذکرههای صوفیانه قرن چهارم هـ. / دهم م. از جمله تذکره شیخ ابوسعید ابیالخیر، به قصههای مشابهی برمیخوریم. به راستی آیا چند نفر زرتشتی به دست شیخ مسلمان شدهاند؟ زندگینامه شیخ مشحون است از تلاشهای خستگیناپذیر او در گستراندن قلمروی اسلام. نقل است که شیخ روزی در جمع مریدان پیشگویی کرد که »روز باشد که کافران در میان مسلمانان بتوان شمرد از اندکی ایشان» . آیا معنای این سخن این است که در اواخر قرن چهارم هجری شماره زرتشتیان کازرون بر مسلمانان منطقه فزونی داشته است؟ در ادامه داستان میخوانیم که پیشگویی شیخ در زمان حیات او به تحقق پیوسته و زرتشتیان کازرون دسته دسته به دست شیخ اسلام آوردهاند. اما در سراسر داستان به اینکه این پیروزی چگونه حاصل شده اشارهای نمیبینیم.
شاید داستانهای مربوط به بنای نخستین مسجد جامع کازرون گویاترین نمونهای است که میتوان در مورد اسلام آوردن زرتشتیان به دست شیخ به آن اشاره کرد. شیخ نخست محراب مانندی رو به مکه میسازد که زرتشتیان خرابش میکنند. کاری که چند بار تکرار میشود و سرنوشتش همان است. شیخ حتی از آلبویه مدد میخواهد، اما آلبویه که شیعیان مخلصی بودند، دست یاری به سوی شیخ سنی راست کیشی که داعیه گسترش قلمروی اسلام داشت دراز نمیکنند. شیخ بدون اعتنا به فرمان وزیر آلبویه در مورد پرهیز از کشتارهای مذهبی، حصاری به دور مسجد میسازد که باز زرتشتیان آن را خراب میکنند. اما در سراسر ماجرا شیخ هرگز به اصحاب رخصت درگیری با حملهکنندگان نمیدهد. اگرچه در یک مورد اصحاب شیخ به حفاظت مسجد میایستند و چون شکست میخورند دل آزرده به خدمت شیخ میروند، و شیخ که از عالم غیب باخبر است اصحاب را دعوت به صبر میکند.
شیخ سال 370 هـ / 980 م. را یکسره نماز در صحرا میگزارد، تا اینکه شبی رسول (ص) را در خواب میبیند که ریسمانی در دست دارد و بنیاد مسجد مینهد. شیخ به حضور پیامبر میشتابد. «رسول علیهالسلام شیخ را در بر گرفت و بنواخت و تا شیخ مرشد زنده بود بوی وجود مبارک رسول علیهالسلام از وی میآمد». آنگاه شیخ میداند که زمان بنای مسجد فرارسیده است. بنای مسجد، بیآنکه با مانعی روبهرو شود، در طی چهار سال به آخر میرسد. مؤلف فردوس المرشدیه در اینجا روایت دیگری هم از بنای مسجد نقل میکند. در این روایت هم شیخ عزم بنای مسجد دارد، و زرتشتیان، بی آنکه از مسلمانان آزاری ببینند، خصومت آغاز میکنند و به مهتر خویش شکایت میبرند. مهتر زرتشتیان در پی آزار شیخ برمیآید. شیخ را به نزد او میبرند. مهتر زرتشتیان که از خشم مسلمانان در اندیشه است به سرزنش شیخ اکتفا میکند، او را نصیحت میکند و از عاقبت کار برحذر میدارد. اما شیخ تشویشی به دل راه نمیدهد. هر روز بانگ نماز میگوید تا زرتشتیان درمانده میشوند. شیخ از درماندگی زرتشتیان قویدل میشود و درصدد بزرگ کردن مسجد برمیآید، و در اینجا نیز به متابعت پیامبر، از یاران و اصحاب نظر میخواهد. اصحاب نیز به متابعت صحابه پیامبر حکم را به شیخ وامیگذارند. شیخ چندین بار بر وسعت مسجد میافزاید. زرتشتیان که چاره کار را ناچار میبینند، فرو میمانند و اسلام میآورند. نیازی به گفتن نیست که معجزات و کرامات شیخ همچنان تداوم مییابد و زرتشتیان را حیرتزده به جای میگذارد.
منبع: مجله بخارا، شماره 74، خرداد 1389
اسفند 1396
آرامگاه شیخ ابواسحاق کازرونی