چند روز غیبت داشتم. با کاروان «راهیان نور» به دیدار از جبهه های جنگ ایران و عراق رفته بودم. در این زمینه یادآور می شوم:
جنگ عرب و عجم
از جبهه ای دیدار کردم که عراق به کشور عزیزمان ایران هجوم آورد و این جنگ را «جنگ عرب و عجم» نامیدند و کشورهای عربی با کمکهای شگفت آور و فراوان تلاش کردند این جنگ به نفعشان تمام شود. اگر کوتاهی می شد، امروز کشوری به نام ایران نداشتیم و جزئی از کشوری عربی بودیم. زبان رسمی ما عربی شده بود و چه بسا اکنون به عربی می خواندیم و می نوشتیم و فرزندانمان به عربی سخن می گفتند و با فارسی مشکل داشتند.
نقش زرتشتیان در جنگ
در جبهه بخشهای گوناگون را نشان می دادند و می گفتند: این قسمت را اصفهانیها اداره می کردند؛ آن قسمت را شیرازیها و ... . هرچه به گزارشها گوش دادم از ابتدا تا انتهای سفرم یک کلمه از زرتشتیان و حماسه آفرینیهای آنها نشنیدم. به یاد این دست از سخنان زرتشتیها در تارنماهایشان افتادم: «جانم فدای ایران»، «چو ایران نباشد تن من مباد» و ... تعجب کردم که چرا آنان این همه این جمله های عاشقانه را نسبت به ایران به قلم می آورند؟ نکنه معنای این جملهها را نمی دانند؟ نکنه در مورد حقانیت ما در نبرد با رژیم صدام شک و شبهه داشتند؟ اما خیلی واضح بود که کشوری عربی ایران را مورد تجاوز قرار داده بود برای از بین بردن کشور عجمها!!
نقش عربهای مهاجر در جنگ
شگفت آورتر اینکه جاهایی را نشان می دادند و می گفتند: لشکر بدر اداره کرده یا عملیات کرده. لشکر بدر همان عراقیهای مهاجر به ایران بودند. به یاد آوردم که در زمان جنگ (یا در زمان پذیرش قطعنامه از سوی ایران که التهاب جنگ خاموش نشده بود) در اهواز با راهنمایی یکی از دوستان پاسدار به خانه ای رفتم که جوانان عراقی در آنجا زندگی می کردند. اینها کسانی بودند که برای جمع آوری اطلاعات به عراق می رفتند و کارهای خطرناک بزرگ انجام می دادند. به دلیل مسائل امنیتی آنها نمی توانستند به مراکز نظامی ایران تردد کنند و لذا آنها را در خانه ای در یکی از محله های اهواز ساکن کرده بودند و سپاهیان با لباس شخصی به آن خانه می رفتند. آنها مهر و تسبیحی را که از کربلا خریده بودند به من هدیه دادند.
کوتاهی زرتشتیان
آیا زرتشتیها از عربهای مهاجر باید کمتر دلسوزی کنند؟ باید به خاطر این کوتاهی، توبه کرد. دست کم باید شرمنده شد و واقعی تر «ایران ایران» کرد.
در مناطق عملیاتی اتوبوسهای فراوان، مردم را برای دیدار و ارج نهادن به دلاوریهای رزمندگان آورده بودند. هرچه پارچهنوشتهها در جلو اتوبوسها را خواندم، هیچکدام را متعلق به زرتشتیان نیافتم. از گذشته ها بگذریم، چرا الان زرتشتیها به این خودگذشتگیهای هموطنانشان ارج نمی نهند؟ چرا آریاییهای اصیل با حضور در آن مناطق، برای نجاتدهندگان ایران، دعا نمی کنند؟ چرا با حضور در این اماکن، یاد آنها را گرامی نمی دارند؟ در تارنماهای آنها تجلیل از شهیدان را می بینیم اما کافی نیست.
ریشهی کوتاهی زرتشتیان
ریشه ی این کوتاهی چیست؟ چرا زرتشتیان به زبان حاضرند جان و مال و همه چیزشان را فدای ایران کنند اما پای عمل که می رسد...؟ پاسخ روشن است. ریشه ی این کوتاهیها آموزه های دینی آنهاست. زرتشتیها دائم از جشن و سرور و مهربانی دم می زنند حال آنکه دین کامل دینی است که در جای خود سرور و در جای خود (نسبت به دشمنان) خشم نشان دهد. همین آیات قرآن و روایات در مورد فضیلت جهاد بود که جوانان مسلمان را به جبههها کشاند و سبب آن جانفشانیها شد. اما چنین چیزی در دین زرتشت (البته دینی که به این عصر رسیده) نیست. عجیب است که بعضی زرتشتیها همین آیات و روایات جهاد و شهادت را زیر سؤال می برند!
پیشنهاد
همانگونه که امثال آقای کیوان افشین جو تورهای مسافرتی به جاهای دیدنی ایران برای زرتشتیان می گذارند، جا دارد کاروانهایی هم برای دیدار از جبهه تدارک ببینند. هزینهی سفر به جبهه به دلیل سوبسید دولت خیلی کمتر از سفرهای دیگر است.
اگر چنین سفری صورت گیرد با پارچه ای در جلو اتوبوس نشان داده شود که دیدارکنندگان زرتشتی هستند و من حاضرم کاروان را همراهی کنم و در اماکن توقف، با مسئولان مربوط صحبت کنم تا زرتشتیان را بیشتر تحویل بگیرند. به یقین مسلمانها از زرتشتیها به گرمی استقبال خواهند کرد و از مشاهدهی آنان به وجد خواهند آمد.