*بنا به نوشته ی تاریخ بیهقی (درگذشت: 470 ق) بزرگمهر پس از دست برداشتن از دین زرتشتی و گرویدن به مسیحیت، به آمدن حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین پیامبر خبر داد. انوشیروان عادل به دلیل تغییر دین او، دو سال او را در وضعیتی بسیار نامناسب زندانی کرد و پس از آن، چون دید بزرگمهر حاضر نیست به دین زرتشتی باز گردد، به فرمان او کشته شد.
بیهقی می نویسد:
«چنان خواندم که چون بزرجمهر حکیم از دین گبرکان (زرتشتیان) دست بداشت که دین با خلل بوده است و دین عیسى پیغمبر، صلوات اللّه علیه، گرفت، برادران را وصیت کرد که: "در کتب خوانده ام که آخر الزّمان پیغامبرى خواهد آمد نام او محمّد مصطفى، صلّى اللّه علیه و سلّم، اگر روزگار یابم، نخست کسى من باشم که بدو گروم، و اگر نیابم، امیدوارم که حشر ما را با امّت او کنند. شما فرزندان خود را همچنین وصیت کنید تا بهشت یابید."
این خبر بکسرى نوشیروان بردند. کسرى بعامل خود نامه نبشت که در ساعت چون این نامه بخوانى، بزرجمهر را با بند گران و غل بدرگاه فرست. عامل بفرمان او را بفرستاد…
چون بزرجمهر را بمیدان کسرى رسانیدند فرمود که همچنان با بند و غل پیش ما آرید. چون پیش آوردند، کسرى گفت: اى بزرجمهر، … از دین پدران خویش چرا دست بازداشتى و حکیم روزگارى، بمردمان چرا نمودى که این پادشاه و لشکر و رعیت بر راه راست نیست؟ غرض تو آن بود تا ملک بر من بشورانى و خاص و عام را بر من بیرون آرى، ترا بکشتنى کشم که هیچ گناهکار را نکشته اند، که ترا گناهى است بزرگ، و الّا توبه کنى و بدین اجداد و آباى خویش باز آیى تا عفو یابى، که دریغ باشد چون تو حکیمى کشتن و دیگرى چون تو نیست.
گفت: زندگانى ملک دراز باد، مرا مردمان حکیم و دانا و خردمند روزگار می گویند، پس چون من از تاریکى بروشنایى آمدم، بتاریکى باز نروم که نادان بى خرد باشم.
کسرى گفت: بفرمایم تا گردنت بزنند.
بزرجمهر گفت: داورى که پیش او خواهم رفت (خداوند)، عادل است و گواه نخواهد و مکافات کند و رحمت خویش از تو دور کند.
کسرى چنان در خشم شد که بهیچ وقت نشده بود، گفت: او را بازدارید تا بفرماییم که چه باید کرد. او را بازداشتند. چون خشم کسرى بنشست، گفت: دریغ باشد تباه کردن این، فرمود تا وى را در خانه یى کردند سخت تاریک چون گورى…
دو سال برین جمله بماند. روزى سخن وى نشنودند. پیش کسرى بگفتند. کسرى تنگدل شد و بفرمود زندان بزرجمهر بگشادند و خواص و قوم او را نزدیک وى آوردند تا با وى سخن گویند، مگر او جواب دهد. وى را بروشنایى آوردند…
و آخر بفرمود تا او را کشتند و مثله کردند. و وى ببهشت رفت و کسرى بدوزخ.»
منبع: تاریخ بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (درگذشت: 470 ق)، تحقیق: خلیل خطیب رهبر، تهران، انتشارات مهتاب، چاپ چهارم، 1374 ش، ج 2، ص 472 ـ 475